خواهرانه

باجی باجین اولسون سوز چوخدو وقت یوخدو
  • خواهرانه

    باجی باجین اولسون سوز چوخدو وقت یوخدو

سلاااااااااااااام سلاااااااااااااااام سلااااااااااااااااااااام سلااااااااااااااااااااااااام خوبید؟ منم خوبم! جونم براتون بگه که تو پست قبلی گفتم که قراره بیام و دوباره بنویسم ولی بخاطر گردنم شاید کوتاهتر بنویسم ولی این مدت هم یه خرده تنبلی کردم هم یه مسائلی پیش اومد که نشد همون کوتاهه رو هم بیام بنویسم، دیگه امروز با خودم گفتم تنبلی بسه و بیام یه پست مختصر از مسائلی که تو این مدت اتفاق افتاده بنویسم و ایشالا گوش شیطان کر اگه شد دیگه از این به بعد مثل قبل بیام و به نوشتن ادامه بدم منتهی همونجور که گفتم کوتاه تا به گردن مبارکم فشار نیاد...خب جونم بهتون بگه که اگه از تنبلی فاکتور بگیریم می مونه خواب آلودگی بدجوری که این مدت گریبانگیرم شده بود طوریکه اگه کار ضروری و خاصی نداشتم و مجبور نبودم بیدار باشم تمام مدت در خواب ناز و عمیقی به سر می بردم که تمومی نداشت جوریکه اگه مثلا بعد از نه ساعت خواب شب و یه بلند شدن مختصر صبح در حد گلاب به روتون دستشویی رفتن دوباره چهار پنج ساعت پشت سر هم می خوابیدم و بعدش بلند می شدم مثلا ده دقیقه ناهار می خوردم بازم به شدت خوابم می گرفت و دوباره می رفتم سه ساعت دیگه می خوابیدم دیگه یه جوری شده بود که خودم هم از اینهمه خواب آلودگی خودم تعجب کرده بودم یه روز نشستم دقت کردم ببینم چی باعث این همه خواب آلودگی من شده که رسیدم به قرص.آهنی(فروس. سولفات. ایرانی) که چند وقت پیش متخصص.داخلی بخاطر فقر آهنی که آزمایش خونم نشون داده بود بهم داده بود و منم هر شب یکی می خوردم برا همین اونو گذاشتم کنار و یه قرص آهن  دیگه رو که خارجی بود شروع کردم به خوردن که ترکیبی از آهن. و اسید .فولیک .و ویتا.مین B12 داشت این قرص. آهنو دکتر زنان که تابستون بخاطر مشکل افتادگی .خفیف. مثانه رفته بودم پیشش بهم داده بود ولی من نخورده بودمش و همینجور آکبند تو یخچال مونده بود، خلاصه اونو شروع کردم و از فرداش یه کوچولو حالم بهتر شد و از اون خواب آلودگی بیست و چهار ساعته خلاص شدم ولی از اینور دیدم عجیبه پریودم هم سر وقتش نیومد و عقب افتاد با خودم گفتم شاید دفعه پیش چون بعد از تموم شدن پریودم هشت روزی آجر داغ کردم و روش نشستم اون باعث شده که نیاد(می گفتند برای افتادگی مثانه و نشت قطره ای. ادرار خوبه و درمانش می کنه) برا همین یکی دو هفته ای صبر کردم گفتم شاید بیاد دیدم نه بابا  خبری ازش نیست که نیست کم کم اعصابم خرد شد با خودم گفتم نکنه بارداری چیزی اتفاق افتاده و من حالیم نیست ...نکنه اون خواب آلودگی و این قطع پریود یه جورایی بهم ربط دارند و نشونه حاملگی چیزی هستند!!!! برا همین یه روز با ترس و لرز و خجالت رفتم یه بی بی .چک از داروخونه گرفتم و فردا صبحش قبل از اینکه ازش استفاده کنم کلی دعا کردم و از خدا خواستم که کمکم کنه همچین اتفاقی نیفتاده باشه و همچین خبری نباشه بهش گفتم که من حال و حوصله بچه دار شدن و این چیزارو ندارم و همینجوری ام بدون بچه خوشبختم و همین زندگی همراه با آرامشمو به همه چیز ترجیح می دم و نمی خوام با هیچ بچه ای عوضش کنم ...خلاصه بعد از یکی دو ساعت دعا و التماس به خدا رفتم بی .بی چک رو استفاده کردم و با کمال خوش شانسی دیدم که دعاهام برآورده شده و جواب منفیه نمی دونید چقدررررررررررررررر خوشحال شدم انگار یه بار سنگین غم و غصه و استرس از رو دوش روحم برداشته شد...اون روز جمعه بود فرداش که می شد شنبه برای اینکه کاملا خیالم راحت بشه رفتم آزمایش خون هم دادم و بعد از ظهرش جوابشو گرفتم که خدارو شکرررررررررررررر اونم منفی بود و دیگه یه نفس راحت کشیدم و با خودم گفتم تا بیست و پنج آذر صبر می کنم اگه پریود شدم که هیچ، اگه نشدم می رم پیش متخصص.زنان و می گم برام سونو.گرافی بنویسه ببینم چه خبره که یکی دو روز بعدش تلفنی با مامان و هاجر حرف می زدم قضیه رو براشون گفتم و مامان گفت جوشونده کا.کوتی(یا به قول خودمون کهلیک .اوتی) بخور تا پریود بشی هاجر هم همون کا.کوتی رو گفت به اضافه دم کرده زعفرون! منم بعد از خداحافظی باهاشون گفتم بذار اول یه مشت کا.کوتی خشک شده داریم اونو استفاده کنم اگه جواب نداد بعد زعفرونو امتحان می کنم چون مقدار کاکو.تی که تو خونه داشتیم کم بود فک نمی کردم اصلا جواب بده...خلاصه همون یه مشتو جوشوندم و سه چهار لیوانی از جوشونده اش خوردم و شب خوابیدم فردا صبحش با کمال تعجب و برخلاف اینکه فک می کردم کمه و اثر نمی ذاره بلند شدم دیدم خاله پری نازنین تشریفشو آورده اونم چه تشریف آوردنی شررررررررررر شرررررررر و لاینقطع! دیگه خدارو شکر کردم و بلاخره این قضیه هم به خوبی و خوشی حل شد و رفت پی کارش. هر چند که قبلش یه چند هفته پراسترس و اعصاب خرد کنی رو گذروندم با هزار ترس و فکر و خیال، ولی خب گذشت و تموم شد دیگه...فک کنم علت قطع شدنش همون گرمای آجرهایی بود که ماه قبلش استفاده کرده بودم فک کنم زیادی گرمشون کرده بودم اونم تاثیر منفی روش گذاشته بود...فک کنم بیچاره رو پخته بودم😁😆...خلاصه که خواهر یکی از دلایل دیر نوشتنم هم این مساله بود که شکر خدا حل شد...یه دلیل دیگه اش هم این بود که رفتم ثبت نام کردم و از پونزده آبان دوباره کلاس اصلاح.انداممو تو همون مرکز.تکنه که قبلا می رفتم شروع کردم و یه روز در میون می رفتم اونجا، برا همین، حس خواب آلودگی که اون مدت داشتم از یه طرف و خستگی ورزشی که می کردم هم از یه طرف دیگه مزید بر علت شده بود و دیگه فرصتی برای نوشتن برام نمی ذاشت... خلاصه اینجوریااااااااااآااااا دیگه خواهر...بگذریم الان انقدر می نویسم باز تبدیل به شاهنامه می شه و هم شما حوصله نمی کنید بخونید هم گردن من درداش شروع می شه ...برا همین بهتره دیگه من برم و شمام برید به کاراتون برسید البته قبل از رفتن دو تا عکس از پالتوهایی که هفته پیش برا خودم خریدم می ذارم با یه چندتا عکس از حال و هوای پاییزی زمستونی این یکی دو روز که ببنید ایشالا که خوشتون بیاد! از دیروز صبح یه برف ریز خوشگلی اینجا می باره که نگوووووووووووووووووووو البته هنوزم ادامه داره هی می یاد بند می یاد بعد دوباره شروع می کنه البته با اینکه هوا خیلی سرده ولی رو زمین ننشسته و فقط کمی رو درختا نشسته چون قبلش بارون اومده بود و زمین خیس بود و برا همین هر چی می یاد تا می افته زمین آب میشه ولی همین اومدنش خیلی نازه و دل آدمو می بره الانم همچنان داره می باره از اونورم چون هوا به شدت مرطوبه مه همه جارو پوشونده و ترکیب برف و مه و هوای سرد و برگای زرد  و خیس درختا که رو زمین افتادند منظره پاییزی زمستونی دل انگیزی ایجاده کرده که نگووووووووووووو به قول آقای. اصغری(کار.شناس. هوا.شناسی تلوزیون) هوا به طرز زیبایی کارت پستالی شده طوریکه روح آدم از اینهمه قشنگی از حس لذت و آرامش و شادی لبریز میشه و می خواد از قالب تن بزنه بیرون و با دونه های سفید و زیبای برف تو باد به رقص دربیاد و تو مه گم بشه و تا دوردستها بره!...

خب بریم در ادامه عکسهارو ببینیم منم دیگه برم ...مواظب خود نازنینتون باشید هوا خیلی سرد شده سعی کنید لباس گرم بپوشید تا سرما نخورید و بتونید از زیبایی های طبیعت پاییز و زمستون لذت ببرید... خییییییییییییییییییییلی دوستتون دارم از دور صورت ماهتونو می بوسم و به خدای بزرگ می سپارمتون بوووووووووووووووووووس فعلا باااااااااآاااای 

 

این چهار تا عکسو دیروز موقع رفتن به کلاس انداختم اینجا نزدیکای میدون آزادگانه(یعنی در واقع نزدیک پل آزادگانه اون پرچمهایی که دیده میشه تو عکس، مال پله! قدیما اینجا میدون بوده بعدا به پل تبدیل شده یه پل هوایی که ماشین از روش رد میشه ولی مردم هنوزم بهش می گن میدون آزادگان)

 

 

 

 

 

 

 

 

اینارو هم امروز صبح از پشت پنجره انداختم(البته برفی که می اومد خیلی قشنگ بود ولی نیست که کیفیت دوربین گوشیم زیاد بالا نیست نتونست خوب بندازه کلا عکسی که انداخت با اون منظره بارش برفی که پشت پنجره بود خیلی فرق داشت)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اینم عکس دو تا پالتویی که تو این ماه خریدم (قد هر دو تقریبا یه کوچولو بالاتر از زانوئه جنساشونم هر دو فوترند ولی نوک مدادیه یه کوچولو نازکتر از اون یکیه)

 

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱/۰۹/۱۴
رها رهایی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی