خواهرانه

باجی باجین اولسون سوز چوخدو وقت یوخدو
  • خواهرانه

    باجی باجین اولسون سوز چوخدو وقت یوخدو

۳ مطلب در بهمن ۱۴۰۲ ثبت شده است

جمعه, ۲۷ بهمن ۱۴۰۲، ۰۲:۰۰ ب.ظ

عکسهای حال خوب کن❣️

سلااااااااااام سلااااااام سلااااااام سلاااااااااااام خوبید ؟ منم خوبم؟ چه خبر؟ چیکارا می کنید؟ در چه حالید؟ ااااااااااااااااااااااااااالهی که همیشه و در همه حال دلاتون شااااااااااااااد و تناتون سلامت و روز و روزگارتون خوش و خرم باشه و مطابق بر آرزوهای قشنگتون بگذره 🙏
جونم براتون بگه که یه بارون قشنگی اینجا می یاد که نگووووووووووووووووو! یک ریز و تند و زیبا! 😍 از همه جا داره آب می چکه دو تا تشت پیمان گذاشته بود تو حیاط که هر دو پر شدند و سرریز کردند این آبهارو پیمان ذخیره می کنه و میده به خانوم گلهای توی حیاطمون! یکی دو هفته پیشم یکی دو روز بارونهای خیلی خوبی اومد یه روز و نصفی هم برف اومد البته برفی که همش با بارون همراه بود در واقع میشه گفت برف آب بود و رو زمین اصلا ننشست فقط یه کم رو درختارو سفید کرد چون زمین خیس بود و قبلش بارون اومده بود در نتیجه می افتاد و آب می شد از اونورم خودش چون برفاب بود رو زمین نمی موند و تبدیل به بارون می شد همون موقع که این برفابه می اومد هوا یکی دو روزی خیلی سرد شد و سوز داشت طوریکه با اینکه تو خونه رادیاتورهای ما همه گرم بودند و پکیج تا آخرین درجه اش روشن بود ولی باز انگار خونه سرد بود طوریکه دیگه رفتیم از ریرزمین یه پرده کلفت از تو چمدون درآوردیم و آوردیم پشت پرده در ورودی هال زدیم که جلوی سرمارو بگیره که تا حدود زیادی هم جلوشو گرفت و خونه گرمتر شد... حالا ایندفعه هم هواشناسی گفته که هوا ممکنه حتی تا هجده درجه هم سردتر بشه که فعلا تا حدودی سرد شده ولی نه تا اون حد که گفته البته احتمالا تو روزای آینده سردتر از این میشه...خلاصه که مواظب خودتون باشید تا سرما نخورید و بتونید از زیبایی این بارشها لذت ببرید❤️  
چند دقیقه پیش پیمان چترشو برداشت و رفت که برا پیام غذا و میوه ببره! پیام یه چند مدته که توی یه بوتیک لباسهای مردونه توی چهارراه طالقانی کار می کنه مغازه بابای دوستشه!
چند وقت پیش پیمان یه روز صبح زود رفته بود بیرون وقتی برگشت دیدم ناراحته گفتم چی شده؟ گفت هیچی صبح حدودای ساعت هشت داشتم از چهار راه طالقانی رد می شدم دیدم پیام داره شیشه مغازه اون جایی که داره کار می کنه رو پاک می کنه با خودم گفتم ببین تورو خدا من براش مغازه به اون خوبی خریدم ششدانگ تو بهترین جای گوهر.دشت توشم پر لباس کردم و دادم بهش گفتم هم مغازه برا توئه هم هر چی فروختی مال خودت، از اونور تازه ماهیانه بهش حقوقم می دادم، اونوقت مثل آدم نرفت بشینه اونجا تا اونجا رونق بگیره... انقدرررررررررررر دیر رفت مغازه رو باز کرد انقدرررررررررررررررر زود بست رفت که هیشکی هیچوقت اونجارو باز ندید یه روزایی هم که اصلا نرفت و مغازه پشت سر هم بسته موند و دیگه عملا با مغازه های بسته اونجا هیچ فرقی نداشت ...طوریکه دیگه من مجبور شدم لباسهارو حراج کنم اونم به ضررش و زیر قیمتی که خریده بودم آخر سر هم مجبور شدم مغازه رو مفت بفروشم بره اونوقت الان آقا ساعت هشت نشده بلند میشه می ره مغازه مردمو باز می کنه اونوقت تازه شیشه هاشم تمیز می کنه! ...خلاصه که خواهر دلش پر بود و دیدم بیچاره حق داره منم بودم ناراحت می شدم ...
بگذریم داشتم می گفتم پیمان رفت و منم اومدم گفتم بیام یه کوچولو بنویسم و در ادامه یه چند تا عکس حال خوب کن بذارم که مال این چند ماه اخیره که هی امروز فردا کردم و نشد بیام براتون بذارم ...ایشالا که از دیدنشون لذت ببرید
خب دیگه من برم شما هم برید عکسارو ببینید
خییییییییییییییییییییییییییییلی دوستتون دارم و از دور یه عالمه می بوسمتون بوووووووووووووووووووووووووس فعلا باااااااااااااای 😘😘😘❤️❤️❤️

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۰۲ ، ۱۴:۰۰
رها رهایی
يكشنبه, ۲۲ بهمن ۱۴۰۲، ۱۲:۰۲ ق.ظ

بدون شرح!

و به کوتاهی امروز قسم
که بلندای شب شهر
به سر خواهد شد…

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۰۲ ، ۰۰:۰۲
رها رهایی
پنجشنبه, ۵ بهمن ۱۴۰۲، ۱۱:۰۳ ق.ظ

روز تولد تو!🎂🍰

سلااااااااااااام سلااااااااااام سلاااااام سلااااااااام خوبید؟ منم خوبم! جونم براتون بگه که امروز روز پدره و فردا هم تولد پیمانه ولی من کادومو دوشنبه غروب که از کلاس نقاشی برمی گشتم با یه کیک گرفتم و پیشاپیش بهش دادم البته جفتشو یکی کردم یعنی فقط یه کادو گرفتم که هم برای روز مرد باشه هم برای تولدش آخه نمی دونم چه حکمتی داره کارتهای من همیشه پر پوله تا وقتی که برسیم به روز مرد یا تولد پیمان یهو خالی خالی می شن یادمه پارسال پیارسالا هم همینجوری بود برا همین منم دیگه با توجه به بودجه ام مجبور شدم فقط یه کادو بگیرم که اونم یه کاپشن بهاره پاییزه سورمه ای رنگ بود که قیمتش یک میلیون و صدو هشتاد هزار تومن بود یه کیک کوچولوی تقریبا نیم کیلویی هم گرفتم که اونم دویست و بیست هزار تومن شد می خواستم یه نیم کیلو هم نون خامه ای با شیرینی ناپلئونی بگیرم ( در حد چند تا دونه از هر کدوم) که وسطای راه پیمان زنگ زد که داری می یای از سر کوچه یه کیلو خرمای زاهدی بگیر بیار که دیگه بی خیال خرید اون شیرینی ها شدم چون خرما خودش هشتاد و پنج تومن می شد و منم نود و هفت تومن بیشتر دیگه ته کارتم نمونده بود... خلاصه که بلاخره یه جورایی گذروندم دیگه ... تولدو که همون شب گرفتیم و کادورو دادم و کیکم نوش جان کردیم حالا برا امروز و فردا می خوام برا پیمان یه کاسه شله زرد و یه مقدار هم حلوا درست کنم که خیلی دوست داره تا روز پدر و تولدش خالی خالی نگذره 

عکس کیک و کاپشنو پایین براتون می ذارم ببینید 

قبل از رفتن یه خبر هم از جیکو و برفی بهتون بدم جمعه هفته پیش (۲۹ دی) رفته بودیم تهران بعد از ظهری که برگشتیم دیدیم یه صدای جیک جیک ریزی از تو لونه شون می یاد یواشکی رفتیم با چراغ قوه توشو نگاه کردیم دیدیم یکی از جوجه ها از تخم بیرون اومده یه جوجه لیمویی رنگ که فقط تنش مو داشت البته بصورت کرکی ولی سرش هنوز کچل بود داشت تو لونه تکون می خورد و جیک جیک می کرد ...خلاصه که کلی ذوق کردیم و بلاخره اینگونه بود که جیکو مادر و برفی پدر شد یه جوجه دیگه شون هم فردای همون روز یعنی شنبه از تخم بیرون اومد قبل از به دنیا اومدن جوجه ها یکی از تخماشون خراب شده بود یعنی شکسته بود و توشم سیاه شده بود که انداختیمش رفت بعدا نزدیک به دنیا اومدن جوجه ها جیکو دو تا تخم دیگه هم گذاشت بعد از به دنیا اومدنشون هم یه تخم دیگه گذاشت الان علاوه بر اینکه به جوجه ها آب و دون می دن و زیر پر و بالشونو می گیرند روی اون سه تا تخم جدید هم می خوابند که اونام احتمالا تا دو سه هفته دیگه جوجه بشند ...خلاصه که جیکو و برفی قراره کلی عیالوار بشن فعلا که دو تاشونو به دنیا آوردند موند سه تا دیگه شون، البته اگه بازم تخم دیگه ای نذارند 

... اینجوریااااااااااااااااااااااااااا دیگه خواهر ...اینم از ما و داستان این چند وقت ما ....من دیگه برم شمام مواظب خودتون باشید و در انتها عکسهای کیک و کادوی منم ببینید 

می بوسمتون بوووووووووووووووووووووس فعلا باااااااااااااااااااای 

این عکس کیکمون👇

 

 

 

 

 

 

 

 

اینم عکس کاپشنه👇

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۰۲ ، ۱۱:۰۳
رها رهایی