خواهرانه

باجی باجین اولسون سوز چوخدو وقت یوخدو
  • خواهرانه

    باجی باجین اولسون سوز چوخدو وقت یوخدو

چهارشنبه, ۲۷ بهمن ۱۴۰۰، ۰۹:۳۳ ق.ظ

دهه.زجررررررررر!

سلاااااااااااااام سلااااااااااااام سلاااااااااااااام سلااااااااااااااام خوبید؟ منم خوبم! جونم براتون بگه که من بعد از یه دوره مریضی برگشتم که دوباره بنویسم از دوازدهم بهمن یعنی از اون سه شنبه ای که من پست آخر رو گذاشتم تا بیست و دوی بهمن، من و پیمان گرفتار آنفولانزا بودیم گرچه نمی دونم دکتر درست تشخیص داده بود یا نه؟ شاید هم کرو.نا بود یعنی شاید ا.میکرون بود و اون نتونست تشخیص بده و گفت آنفولانز.ای خفیفه! خلاصه که اون بازه زمانی که بهش میگن دهه فجر برای ما مثل دهه زجر بود کلی بدبختی کشیدیم تا اینکه از بیست و سوم بهمن یعنی دقیقا فردای بیست و دوی بهمن کم کم حالمون بهتر شد الان هم خداروشکر خوبیم فقط یه کوچولو سرفه می کنیم و کمی هم گلاب به روتون آبریزش.بینی داریم و به قول معروف کرو.نا رو شکست دادیم یا اینکه آنفولا.نزارو  شکست دادیم چه می دونم والله! من که از وقتی که تو تابستون مامان پیمان مریض شد و هزار تا دکتر بردیم و هیچکدومشون نفهمیدند چشه فهمیدم که این دکترهای ما اصلا نمی دونند کرو.نا چیه چه برسه به اینکه اونو از آنفولا.نزا تمیز بدن یا اینکه سویه های مختلفشو از هم تشخیص بدن خلاصه هر چی که بود شکستش دادیم رفت پی کارش هرچند که بهمون خیلی سخت گذشت و پدری ازمون در اومد ولی خوب خدا رو شکر تموم شد دیگه! تو این مدت هم من از نوزدهم یعنی از سه شنبه هفته قبل کلاس اصلاح. انداممو نرفتم و قراره از شنبه ای که می یاد دوباره برم اون موقع بهم گفتند چون سرما خورده ای دوهفته نباید بیای تا حالت کامل خوب بشه بعد بیای چون احتمال اینکه بقیه ازت بگیرند زیاده برا همین منم نرفتم و استراحت کردم البته جلساتم محفوظه و از شنبه قراره ادامه شون بدم و از بین نرفتند و سر جاشونند فقط دو هفته بینشون فاصله افتاد دیگه، که اونم چاره ای نبود چون انقدر حالم بد بود که اونام می گفتند بیا من نمی تونستم! حالا باید از شنبه تمرینامو درست و حسابی انجام بدم تا جبران اون دو هفته هم بشه ...خب این از دهه.زجر ما ...روز مرد هم من چون قبلش مریض بودم چیزی نتونسته بودم تو اون فاصله برا پیمان بگیرم برا همین یه روز مونده بهش یعنی دوشنبه صبح، بعد از این که پیمان خونه رو به قصد رفتن به مغازه ترک کرد سریع لباس پوشیدم و زنگ زدم به آژانس سر کوچمون گفتم یه ماشین بفرستند که باهاش برم خریدمو بکنم و با همونم برگردم! (راستش مریضی خیلی ضعیفم کرده بود و اصلا حال اینو نداشتم که بخوام پیاده برم یا اینکه بخوام برم بیرون منتظر اتوبوس بمونم یا اینکه حتی از سر خیابون تاکسی بگیرم)... خلاصه یه پیرمرد با یه پراید. سفید فرستادند اومد دنبالم و سوار شدم باهاش رفتم خیابون آبان(تقریبا نرسیده به اون سکه.فروشه است که همیشه می ریم) یه پیرمرد باکلاسی که قبلا سرهنگ بوده و حالا بازنشسته است(از اون سرهنگهای زمان.شاه که همش ماموریت آمریکا بوده و هر وقت آدم می ره پیشش کلی هم انگلیسی حرف می زنه و لغات انگلیسی به آدم یاد می ده) اونجا جوراب فروشی داره که سالهاست پیمان ازش برا خودش و مامانش و گاهی هم من جوراب می خره البته فقط جوراب نیست بلکه لباس زیر مردونه و دستکش و این چیزام داره ...خلاصه رفتم پیشش و ازش برای پیمان پنج جفت جوراب گرفتم با پنج تا شورت که روی هم رفته شد سیصدو پنجاه هزار تومن!(جوراب ها جفتی سی هزار تومن بودند و شورتها هم دونه ای چهل هزار تومن) بعد اینکه اونارو گرفتم می خواستم برم شیرینی. گلستان که نزدیک خیابان.آبان بود یک جعبه شیرینی دانما.رکی هم بگیرم!(روز قبلش پیمان هوس شیرینی دانما.رکی کرده بود) برا همین رفتم سوار ماشین شدم و به پیرمرد راننده که تمام مدت که من داشتم جوراب و شورت می خریدم تو کوچه روبروی مغازه پارک کرده بود گفتم اگه میشه دور بزنید بریم شیرینی .گلستان من یه جعبه هم شیرینی بگیرم بعد بریم خونه! گفت براتون مهمه که حتما از شیرینی.گلستان خرید کنید؟ گفتم نه چون در حال حاضر بهمون نزدیکه گفتم بریم اونجا! اونم گفت سر راهمون شیرینی. تینا و سارا هست اگه اجازه بدید ببرمتون از یکی از اونها خرید کنید چون اگه بخواهیم خیابان.آبانو دوباره برگردیم تا بریم برسیم شیرینی. گلستان کلی باید توی خیابونها بچرخیم و تو ترافیک بمونیم! گفتم درسته پس هر کدومو که راحتید برید! گفت پس می برمتون شیرینی.سارا اونجام شیرینی‌سرای خوبیه! گفتم بعله می شناسمشون اتفاقا تو محله خودمونه و من سالهاست ازشون خرید می کنم کارشون بد نیست! اونم تعریف کرد که یه روز  خانمی که سالها پیش با هم همکار بودیم (انگار مرده قبلا تو بیمارستان کار می کرده بعد بازنشستگی اومده بود تو آژانس) به صورت اتفاقی از آژانس ما ماشین خواست و من رفتم سوارش کردم می خواست بره شیرینی بخره رفتیم شیرینی.سارا، تو راه از من پرسید از چه شیرینی خوشم میاد منم گفتم من از شیرینی.گردویی خوشم می یاد وقتی از شیرینی فروشی اومد بیرون دیدم محبت کرده و برای من هم یک جعبه کوچیک شیرینی.گردویی گرفته! من شیرینی رو بردم خونه باورتون نمیشه شیرینیش اینقدر خوشمزه بود که ما بعد از اون تمام شیرینی فروشی های شهرو گشتیم و نتونستیم شیرینی گردویی به خوشمزگی شیرینی .سارا پیدا کنیم منم گفتم بله درسته شیرینی. سرای. سارا جز شیرینی فروشی های خوب کرجه! اونم گفت بعله درسته اگه جز شیرینی فروشی های یک کرج هم نباشه حتما دو هست! ...خلاصه رفتیم سمت شیرینی .سارا و تو راه هم پیرمرده بهم گفت دخترم قدم شما امروز برای من خیر بود و اونجا که وایستاده بودم شما خریدتونو بکنید از ایران.خودرو بهم زنگ زدند که ببایید ماشینتونو تحویل بگیرید نزدیک یه سال بود که ثبت نام کرده بودیم و خبری از تحویلش نبود منم خوشحال شدم و بهش تبریک گفتم و پرسیدم چه ماشینی ثبت نام کرده بودید؟ گفت یه پر.شیا(پژو.پارس) گفتم مبارکه و ایشالا که چرخش براتون بچرخه و ...اونم تشکر کرد و دیگه رسیدیم جلو شیرینی.سارا اون پارک کرد و منتظر موند منم پیاده شدم رفتم تو، هر چی نگاه کردم دیدم شیرینی‌ دانما.رکی ندارند انگار! پرسیدم ازشون گفتند بعد از ظهر آماده میشه برای همین، دیگه نیم کیلو کیک.یزدی با نیم کیلو شیرینی.نارگیلی گرفتم بعد نگاه کردم دیدم شیرینی‌.گردویی هم دارند برا پیرمرده هم نیم کیلو شیرینی. گردویی گرفتم کیلویی نود هزار تومن بود جعبه ای که توش شیرینیهارو چید ششصد گرمی بود پنجاه و پنج هزار تومن شد پول اونو با پول شیرینی خودم حساب کردم و اومدم بیرون رفتم سوار شدم، دیگه راه افتادیم سمت خونه با خودم گفتم اگه شیرینی رو زودتر بهش بدم ممکنه کرایه اش را کمتر بگه برا همین سر کوچمون که رسیدیم اول کرایه را پرسیدم با کلی تعارف و اینا گفت که چهل و پنج هزار تومن میشه منم یه تراول پنجاه هزار تومانی بهش دادم می خواست بقیه پول رو برگردونه که نذاشتم و گفتم قابل شمارو نداره و باشه پیشتون بعدم که پیاده شدم در جلوی تاکسی رو باز کردم و شیرینی .گردویی رو هم بهش دادم و گفتم روزتون مبااااااااارک ناقابله حاج آقا شیرینی .گردوئیه! اونم کلی ازم تشکر کرد که شما منو شرمنده کردید و از این حرفها، منم گفتم قابل شما رو نداره بابای من اینجا نیست که براش شیرینی بگیرم شما هم جای بابای من!... گفت خدا پدرتو برات نگه داره منم ازش تشکر کردم و گفتم نمی دونم این همون شیرینی.گردویی که شما می گفتید هست یا نه!؟ گفت دخترم دستت درد نکنه این بهترین شیرینی .گردویی دنیااااااااااااااااست! منم تشکر کردم و دیگه خداحافظی کردم اون رفت و منم درو باز کردم اومدم تو! توی خونه هم قبل از این که پیمان بیاد شورت و جوراب ها رو توی یک جعبه دسته دار گذاشتم یه قلبم روش زدم و با خودکار روش نوشتم «روزت مبارک ناز گل زیبای من» و جعبه رو از دسته اش به دستگیره در واحد آویزون کردم بعدم رفتم وسایل صبونه رو آماده کردم(طبق معمول همیشه، ما لنگ ظهر تازه صبونه می خوریم) ...ظهر تقریبا ساعت دو اینجورا بود که پیمان اومد زنگ درو زد براش باز کردم اومد بالا و جعبه رو دیدو گفت این چیه؟ بوسش کردم و بهش گفتم روزت مبارک اونم ازم تشکر کرد و جعبه رو ورداشت اومد تو محتویاتشو نگاه کرد و منم بهش گفتم یکی از شورتها رو امتحان کنه ببینه اندازه است یا نه؟ که کرد و دید براش کوچیکه!(صبح موقع رفتن به خرید، چون ماشین آژانس زود رسید و من با عجله رفتم پایین، یادم‌ رفت سایز شورت رو نگاه کنم برای همین به جای سایز سه براش سایز دو خریده بودم که کوچیک بود) که دیگه بعد از ظهری پیمان ورشون داشت برد عوضشون کرد و سایز سه گرفت به جاشون آورد که اندازه اش بود ...خلاصه خواهر اینجوریاااااااااااااااا دیگه... اینم از ما و کادوی روز مرد ما! ...خب دیگه من برم تا گردنم شروع به درد نکرده شما هم مواظب خودتون باشید از دور می بوسمتون بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووس خییییییییییییییییییییییییییلی دوستتون دارم فعلا باااااااااای

💥گلواژه💥

یادم باشد که زیبایی های کوچک را دوست بدارم
حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند!

یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند 
نه آن گونه که می خواهم باشند!

یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم!
که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهد!

یادم باشد که خودم با خودم مهربان باشم
چرا که شخصی که با خود مهربان نیست نمی تواند با دیگران مهربان باشد!

 

اینم عکس کادوی آویزون به در ما!(خیلی خوب نیفتاده چون دم دمای اومدن پیمان با عجله ازش عکس انداختم) 

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۱۱/۲۷
رها رهایی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی