خواهرانه

باجی باجین اولسون سوز چوخدو وقت یوخدو
  • خواهرانه

    باجی باجین اولسون سوز چوخدو وقت یوخدو

سه شنبه, ۱۲ بهمن ۱۴۰۰، ۱۰:۲۷ ق.ظ

بهش می گن پلنگه ... پلنگه چش قشنگه! 👁️

سلاااااام سلااااااآااام سلاااااااااااام سلااااااااااااااام خوبید؟ منم خوبم! پیمان همین الان رفت تهران تا به مامانش سر بزنه منم گفتم بیام یه کوتاه براتون بنویسم و برم بگیرم بخوابم! نمی دونید چقدرررررررررررر خوابم می یاد خاله پری نازنین هم دو سه روزه تشریف فرما شده و عصاره وجود منو کشیده در حالیکه باید بیست و یکم می اومد برا همین، هم خوابم می یاد هم یه کم پاهام درد می کنه فک کنم منیزیم بدنم کم شده کلا این خاله پری نمی ذاری چیزی تو بدن ما بمونه و هر دفعه می یاد زحمت می کشه و همه رو تخلیه می کنه قبلنا هر ماه یه بار این کارو می کرد الان هر دو هفته یه بار به من سر می زنه و خلاصه که خیلی خاله نازنینیه و تند تند دلش برا من تنگ میشه و دلش نمی یاد طولانی مدت تنهام بذاره دیگه کاری به ماه و این چیزام نداره دیگه هر وقت خودش تشخیص می ده بهم سر می زنه و منو غافلگیر می کنه ...بگذریم هر چی از این خاله عزیز بگم کم گفتم ...بریم سر تعریف روزمرگیهای خودمون! جونم براتون بگه که شنبه بعد از ظهر پیمان گفت که جوجو بیا بریم برای من یکی دو تا شلوار جین بخریم شلوارام دیگه خیلی بی ریخت شدند منم گفتم باشه(پیمان همیشه سختشه بره شلوار بخره میگه دو ساعت باید آدم کفش دربیاره شلوار دربیاره شلوار جدیده رو بپوشه دوباره اونو دربیاره شلوار خودشو بپوشه دوباره کفش بپوشه... خلاصه که پروسه اش طولانیه و آدم سختشه برا همین همیشه بخاطر سختی پروب کردن تنبلیش می یاد که بره شلوار بگیره تو این مدتم دو سه تا شلوار جین داشت دیگه از پارسال پیارسال همش همونارو می پوشید)... خلاصه آماده شدیم و ساعت چهار و نیم پنج راه افتادیم اول رفتیم خیابون.هما.یون برای گل گلیهامون(ماهیهامون) یه ماده ضدعفونی. کننده. آکواریوم گرفتیم بعدش هم از اونجا رفتیم شلوار فروشی های مردانه رو نگاه کردیم و از یکیشون برای پیمان یه شلوار جین خریدیم و اومدیم بیرون من بهش گفتم بیا بقیه مغازه هارو هم نگاه کن یکی دو تا دیگه هم بگیر گفت نه فعلا همینو داشته باشم دیگه سختمه بخوام دوباره برم برا پروب ، حالا بعدا یکی دیگه هم می گیرم! گفتم باشه هر جور راحتی! همون موقع جلو پاساژ میر.محسنی اینا (همون سکه .فروشه) بودیم پیمان گفت جوجو من برم یه ده دقیقه به میر .محسنی سر بزنم بیام گفتم باشه برو منم همین اطرافم اومدی بیرون بهم زنگ بزن گفت باشه اون رفت و منم یه دوری تو پاساژهای اطراف اونجا زدم و یه شلوار جین دیدم ازش خوشم اومد بعد که پیمان اومد بیرون بهش گفتم گفت بیا بریم بگیریم رفتیم شلوارو پروب کردم فروشنده می گفت که سایزش چهل و دوئه ممکنه به من که سایزم سی و هشت، چهله نخوره ولی وقتی پوشیدم دیدم که اندازه اندازه است حالا نمی دونم شلوار اونا کوچیک بود یا سایز من رفته بالا؟!!! خلاصه همونو گرفتیم فروشنده می گفت دویست و شصت و پنج که بهمون دویست و شصت داد پارسال دقیقا همون شلوارو با همون رنگ و همون جنس گرفته بودم صد تومن! فکر کنید در عرض کمتر از یک سال دو و نیم برابر هم بیشتر شده یعنی صدو شصت درصد گرون شده! کجا داره مملکت ما میره خدا میدونه!!!!!!!!!!!!! ...از اونجا اومدیم بیرون رفتیم برای من دو تا کلیپس و یک کش موی پارچه ای خریدیم بعد از اونجا هم رفتیم سمت میدون. تو.حید و یه گشتی توی موبایل فروشی هاش زدیم تا من یه هولدر(نگهدارنده) موبایل و تبلت بتونم پیدا کنم خیلی هاشون چیزای خیلی ساده ای داشتند که به درد من نمی‌خورد ولی تو یکیشون دو تا هولدر پایه بلند دیدم که به نظرم چیز خوبی بودند یکیشو می‌گفت یک میلیون و اون یکی رو پونصد هزار تومن می خواستم  پونصد هزار تومانی رو بخرم که پیمان گفت جوجو این جنسش ضعیفه دو بار تبلت بذاری روش خم میشه برا همین نگرفتم و اومدیم بیرون، یه خرده مغازه های دیگه رو گشتیم دیدیم چیز خاصی ندارند ، دیگه داشتیم از پاساژ خارج می‌شدیم که دم در پاساژ یه مغازه چندتایی هولدر گذاشته بود دم درش که اونام خیلی ضعیف و به قول پیمان ترتری بودند داشتیم اونا رو نگاه می کرد یم که فروشنده اش که یه پسر جوانی بود اومد جلو گفت می تونم کمکتون کنم منم گفتم والله هولدر. پایه .بلند. تبلت می خواستیم ولی اینایی که اینجا گذاشتید جنساشون ضعیفند گفت داخل یکی دارم که خیلی حرفه ایه، دیگه رفتیم تو نشونمون داد دیدیم جنسش خیلی خوبه فلزی و محکم بود گفتیم چند؟ گفت پونصد تومن گفتیم تخفیف هم می دید گفت حتمااآااااااااا! امتحانش کردیم دیدیم که خوبه و به کار ما هم میاد گفتیم همونو بهمون بده! دیگه پسره آماده اش کرد و گذاشت تو کارتن و سی تومن هم بهمون تخفیف داد چهارصدو هفتاد تومن کارت کشیدیم و لحظه آخر اومد بهمون بده گفت متاسفانه سری اینو که دو حالت داره و هم به موبایل می خوره و هم به تبلت الان نگاه کردم ما نداریم و من یه سری گوشی خورشو بهتون می دم فعلا با این تستش کنید تا آخر هفته من سری اصلی خودشو به آدرس منزلتون پیک کنم منم گفتم بدون سری مخصوص تبلت این هولدر عملاً به دردمون نمی خوره و بلا استفاده میشه برامون! گفت نه ما تو فاکتورش می نویسیم و امضا می کنیم که تا آخر این هفته سری رو تهیه کنیم و براتون بفرستیم شما مطمئن باشید ما هم گفتیم باشه و ورش داشتیم رفتیم خونه دیدیم اون سری گوشی که بهمون داده به پیچی که روی هولدر هست نمی خوره جای پیچ اون سری کوچیکتر و پیچ خود هلدر بزرگتر بود بعدشم یکی از پیچهای نگهدارنده پایه اش کم بود انگار جا مونده بود تو مغازه و پسره یادش رفته بود بذاره تو کارتن که پیمان فرداش سری رو برداشت برد اونجا سوراخشو اندازه پیچ هولدر گشاد کرده بودند پیچ جا مونده رو هم بهش داده بودند که اومد سری رو زدیم سر هولدر  و با گوشی امتحان کردیم دیدیم خوبه و فعلاً منتظریم که پنجشنبه سری خودشو برامون بفرستند تا تبلتو روش بذاریم و ازش استفاده کنیم تا گردن مبارک من به باد فنا نره ....خلاصه اینجوریا دیگه خواهر این از شنبه... یکشنبه هم عصرش رفتم مرکز.اصلاح اندام و تمرینامو انجام دادم از اونجایی که پنجشنبه هفته ای که گذشت عقد رضوان جون بود و یکشنبه اولین روزی بود که بعد عقدش سر کار اومده بود و ما می دیدیمش وسط تمرینامون با آهنگ پلنگه چشم قشنگه که از بلندگوها پخش می شد همه با هم(یعنی هم مربی ها هم همه بچه هایی که اونجا داشتند تمرین می کردند) ریختیم وسط و به افتخار رضوان جون کلی رقصیدیم و قر دادیم اونم با دو جعبه شیرینی که با خودش آورده بود از همه مون پذیرایی کرد و کلی و خوش گذشت(رضوان جون سی و سه سالشه متولد شصت و هفته با یه پسری یکی دو سال بود نامزد بود که پنجشنبه دیگه عقد کردند) ...دوشنبه هم که پیمان صبح تا ظهر مغازه بود و منم تا ساعت دوازده و نیم در خواب ناز بودم و بعدش ساعت دو اون اومد تازه صبونه خوردیم و بعدش گرفتیم یکی دو ساعت خوابیدیم بعدم ساعت پنج اینجورا بلند شدیم یه چایی با طعم هل و با دو تا تی تاب نوش جان کردیم و بعدم پیمان بلند شد رفت از آقای صاد.قی املاکی سر کوچه قبلیمون عسل بگیره منم بهش گفتم برگشتنی از خودپر.داز  سر کوچه یه پولی بریزه توی یکی از کارتامون که رمز پویاش فعاله تا من از نما.یشگاه. مجازی چندتایی کتاب بگیرم که اول رفته بود اونو ریخته بود زنگ زد بهم گفت بعدم رفته بود عسله رو بگیره که صاد.قی گفته بود فردا می یارم(مدیر.املاک صاد.قی اینا تو شهرستان انگار پرورش زنبور دارند پیمان هفته پیش به صا.دقی سپرده بود ازش برامون یک کیلو عسل بگیره ببینیم چه جوریه اگه خوب بود بعدا ازشون بیشتر بگیریم) پیمان که رفت پیش صاد.قی منم بادمجون و سیب زمینی سرخ کردم گذاشتم کنار، گوشتم با لپه و رب بار گذاشتم که بپزه تا قیمه بادمجون درست کنم بعدم تو سایت نمایشگا.ه مجازی. کتاب یه خرده چرخیدم تا یکی دو تا کتاب انتخاب کنم بگیرم که دیدم اولا سایتشون خیلی کنده ثانیا کتاباشون هم خیلی گرونه ثالثا تخفیفاشون هم خیلی کمه همش بیست درصده برا همین رفتم کتابای دیجی. کا.لا رو نگاه کردم دیدم انقدرررررررررررررر قیمتاش خوبه که نگووووووووووووووووو خیلی از کتاباشونم با شصت هفتاد درصد تخفیف گذاشته اند با خودم گفتم مگه آدم دیوونه است که بره از نمایشگا.ه مجازی خرید کنه با پول دو تا کتاب اونا می شد از دیجی .کا.لا پنج تا کتاب گرفت برا همین بی خیال نمایشگاه شدم و رفتم چهار پنج تا کتاب از دیجی. کا.لا انتخاب کردم حالا هفته دیگه قراره برام بیارنش البته این هفته هم می شد ولی پیمان گفت یکشنبه دوشنبه بزنم که وقتی می یارند اون باشه که بره پایین تحویلشون بگیره ...خلاصه اینجوریا دیگه خواهر اینم از ما داستانهای این چند روزمون... خب من دیگه برم... از دور می بوسمتون خیییییییییییییییییییییییییییییییییلی دوستتون دارم مواظب خودتون باشید بووووووووووووووووس بووووووووووووووووووووووووووووس بووووووووووووووووووووووووووووس فعلا باااااااااااای

💥گلواژه💥
در گاوبازی؛ جایزه نفر اول به کسی تعلق می گیرد که نسبت به حملات گاو بهترین جا خالی را داده باشد نه به کسی که با گاو درگیر می شود! ... در زندگی هم اگر گاوی به سمت شما می آید درگیر نشوید کنار بکشید...
(گلواژه امروزمون خیلی به پستی که گذاشتم ربط نداشت ولی هم خنده داره هم قابل تأمله هم اینکه واقعاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا از اون چیزاست که باید تو زندگی به کارش بست تا همیشه زندگی با آرامش پیش بره! )


اینم عکس هولدر .تبلتم! (البته فعلا سرش کوچولوئه و هولدر گوشیه!)

(قدش اگه کامل باز بشه دو و نیم متری میشه اینی که تو عکس می بینید کوتاهترین حالتشه که من گذاشتم میشه ازش برای فیلم برداری یا تولید .محتوا هم استفاده کرد! پایه هاش هم وقتی بازتر میشه که قدش بره بالا زاویه هاش تغییر می کنه و جای بیشتری می گیره تا محافظت بیشتری از تبلت بکنه و امکان افتادنشو کم کنه البته پایه هاش بادیه وقتی ولش کنی جمع بشه یهو نمی افته بلکه آروم با یه صدای بادی که از توش می یاد کم کم می یاد پایین و بسته میشه یارو می گفت اینجوری وقتی پیچاش شله هم پایه اش اگه بخواد بسته بشه چون به تدریج و آروم این اتفاق می افته تبلت از روش نمی افته که آسیب ببینه)

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۱۱/۱۲
رها رهایی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی