خواهرانه

باجی باجین اولسون سوز چوخدو وقت یوخدو
  • خواهرانه

    باجی باجین اولسون سوز چوخدو وقت یوخدو

شنبه, ۲۴ مهر ۱۴۰۰، ۰۸:۳۵ ق.ظ

جناب گردن!

سلااااااااام سلاااااااااااام سلاااااااااااام سلاااااااااااااام خوبید؟ منم خوبم! جونم براتون بگه که اومدم کوتاه حالتونو بپرسم و برم برا اینکه رگ گردنم دوباره از پریروز گرفته و دردش زده به سرم و بخوام بیشتر بنویسم چون سرمو می اندازم پایین کلا ممکنه که به باد فنا برم! البته الان خیلی بهترم! پریروز که داشتم می مردم از درد و آخر سر با اینکه دوست ندارم زیاد قرص واین چیزا بخورم ولی مجبور شدم یه ژلوفن.کامپا.ند بخورم تا بتونم یه خرده دردشو تحمل کنم چون چشمام از شدت درد داشت درمی اومد بعدم درد گردنم علاوه بر سرم به سمت راست بدنم هم سرایت کرده بود نه می تونستم بشینم نه می تونستم بخوابم علتشم یکیش اینه که ما هنوز تختمونو از نظر.آباد نیاوردیم و این مدت همش رو زمین خوابیدیم زمینم با اینکه یکی دو تا پتو و این چیزا زیرمون انداختیم بازم سفته و به عضلاتم فشار اومده یکی دیگه از علتهاش هم اینه که یه سری لامپ رو سقف هالمون هست که توی یه گودی مربعی شکل گچی تعبیه شدند پیمان دو سه روز پیش نبشی خرید لبه های دیوارا و ستونارو زد که هم کج و کولگی هایی که موقع نقاشی زیاد دقت نشده پوشونده بشند و مرتب تر دیده بشند هم اینکه اگه چیزی بهشون خورد زخمی نشند اضافات اون نبشیهارو اومد زد دور اون مربعهایی که رو سقف توشون چراغه منم شدم وردستش، اون رفت بالای چهار پایه و منم بهش میخ و نبشی می دادم برا همین انقدر سرمو به سمت سقف کج نگه داشتم که اینم مزید بر علت شد و باعث شد رگ گردنم بیشتر بگیره  ...خلاصه اینجوری شد که سر و گردنم به باد فنا رفت ...نبشیهارو که زدیم تموم شد و رفت پی کارش، ولی تختو هنوز نیاوردیم و ایشالا این هفته رفتیم نظر.آباد آماده اش می کنیم و یه روز می گیم آقای.ذو.الفقاری وانتیه سر کوچمون بره بیاردش تا اون روز باید یه خرده کمتر برم سراغ تبلت و کتاب و این چیزا تا شاید یه کم اوضاع گردنم بهتر بشه برا همین الانم مجبورم زود خداحافظی کنم تا دردش دوباره عود نکنه! هفته پیش که پیمان رفت خونه مامانش می خواستم بیام بنویسم که نشد یعنی خواب نذاشت برا اینکه صبح که پیمان ساعت شش و نیم اینجورا رفت منم گرفتم خوابیدم و یهو چشمامو باز کردم دیدم ساعت یک ظهره اونم بلند شدم و یه خرده چایی و این چیزا دم کردم و بعدشم به مامان و سمیه و اشکان یه زنگ زدم و یه خرده با اونا حرف زدم دیگه تا به خودم بجنبم و صبونه(در واقع ناهار) و این چیزا بخورم ساعت شد چهار و پیمان برگشت این شد که نشد بنویسم امروزم که جناب گردن مانع نوشتن شد البته چیز خاصی هم برا نوشتن نداشتم چون همش تو خونه مشغول کارای روزمره بودیم دیگه، فقط وسطا یه شب رفتیم نظر.آباد موندیم کارگرای آقای فر.جی همسایه بغلیمون قرار بود بیان دیوار چسبیده به خونه مارو داربست بزنند تا روشو سیمان سفید بکنند یکی از پایه های داربست می افتاد تو حیاط ما، باید می بودیم که بیان اونو جا بزنند رفتیم اومدند زدند و بقیه روزام که همش روزمرگی بود ... خلاصه که خواهر فعلا چیز خاصی برای نوشتن نیست برا همین من برم تا گردنم شروع نکرده شمام مواظب خود گلتون باشید از دور می بوسمتون بوووووووووووووووووو‌و‌و‌وووووووووووس فعلا بااااااااااااااااااااااای 

💥گلواژه💥
پرسش هر چه باشد پاسخ آموزش است!
این جمله کوتاه و ارزنده ربطی به مطالب بالا نداره و نمی دونم هم از کیه و کی نوشتمش تو موبایلم ولی خییییییییییییییییییییییییییییلی جمله درستیه چون انسان هر جا کج و بیراهه رفته یا زمین خورده و کم آورده یه پای آموزش می لنگیده بلاخره یه جایی، یه نقطه ای، یه کوتاهی تو آگاهی دادن و آموزش صورت گرفته که اون خطا، اون کج روی، اون زمین خوردنه اتفاق افتاده به نظر من آموزش درست، شاه کلید رستگاری بشره پس می ارزه که جدی گرفته بشه!

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۷/۲۴
رها رهایی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی