خواهرانه

باجی باجین اولسون سوز چوخدو وقت یوخدو
  • خواهرانه

    باجی باجین اولسون سوز چوخدو وقت یوخدو

چهارشنبه, ۱۰ شهریور ۱۴۰۰، ۰۹:۵۲ ق.ظ

خدمت به ناسپاس!

سلااااااااااااااام سلاااااااااام سلااااااااااااام سلاااااااااااام خوبید؟ منم خوبم! جونم براتون بگه که پیمان ساعت هشت با تاکسی رفت کرج که با ماشین پیام برن تهران دنبال خواهرش بهنازو اونم وردارند و برن خونه مامانش تا هم به اون سر بزنند هم پرستار مامانش یه سری چیزا لازم داشت براش بگیرند ببرند اون که رفت منم بعد از مدتها اومدم اینجا از این اوضاع چند وقتمون و شوکی که مامان پیمان به زندگیمون وارد کرد کلی نوشتم ولی متاسفانه چند دقیقه پیش دستم خورد یه صفحه دیگه باز شد و بعد از اینکه اونو بستمش و برگشتم تو این صفحه دیدم همه مطالبی که نوشته بودم پریده برا همین گفتم دیگه بی خیالش بشم و کلا چیزی از اون روزای مزخرف ننویسم چون که خودتون تو جریان تمام ناسپاسیهای این زن بودید و براتون تعریف کردم( که اونهمه زحمت منو از هزار بار دکتر بردن و آوردنش بگیر تا آوردنش به خونه خودمون و ازش مواظبت کردن و با عرض معذرت دستشویی بردناش و خرابکاریهاش و شستن ک و ن مبارکش به جای تشکر و قدردانی همه رو با فحش و ناسزا و زخم زبون جواب داد و حق منو گذاشت کف دستم...) برا همین نیازی به دوباره نوشتنشون نیست! ...این مدت خیلی سخت و تلخ گذشت ولی از همه تلخترش مردن گل گلی و فسقلی و وروجک عزیزم بود که منو خیییییییییییییییییییلی خییییییییییییییییییییییییییییییییلی خیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی ناراحت کرد هنوزم یادشون می افتم گریه ام می گیره الانم دارم با اشک می نویسم خیییییییییییییییییییییییییییییییلی دوستشون داشتم حیف شدند بعد اینهمه سال که با ما بودند و بهشون عادت کرده بودیم... هر سه تاشونو تو باغچه حیاط جلویی کنار گلهای ناز خاک کردمشون! همش هم تقصیر این زنیکه بی شعور نا سپاس شد گل گلی بدبخت بخاطر کم شدن اکسیژن تو روزایی که این زنیکه رو دکتر می بردیم و مجبور می شدیم دستگاه اکسیژنشونو خاموش کنیم تا نوسان برق که اون روزا همش قطع می شد و هنوزم میشه باعث اتصالی و به آتیش کشیدن خونه نشه مرد و یه هفته بعدشم فسقلی و وروجک بخاطر نشست الکل تو آب آکواریوم شبی که تشک تختمونو بخاطر خراب کاری مامان پیمان شسته بودیم و کلی الکل روش اسپری کرده بودیم مردند! فقط نازگلی کوچولومون موند که فردای همون روز رفتیم دو تا ماهی آبی و سبز که از جنس خود نازگلی بودند گرفتیم آوردیم که تنها نمونه یه ماهی قرمز گلد فیش هم گرفتیم که تقریبا شبیه فسقلیه گفتیم یاد و خاطره فسقلی رو برامون زنده کنه ولی فسقلی یه شیطنتهایی داشت یه حرکاتی می کرد که این نمی تونه با اینکه اینا هم قشنگند و دوستشون دارم ولی کلا به نظرم اون سه تا یه چیز دیگه بودند انگار عضوی از خونواده شده بودند ...خیییییییییییییییییییییییییییییییییلی حیف شدند ...بگذریم اون روز یه کیف دستی از یکی از کیفهای قدیمیم که از این رو دوشیها بود و دیگه ازش استفاده نمی کردم دوختم که تبلت و موبایل و کیف پولم توش جا میشه بد نشد حالا عکسشو براتون پایین این پست می ذارم تا ببینید که چه خواهر کیف دوز هنرمندی دارید!البته هنوز کامل نشده ظاهرش کامله ها ولی توشو باید آستر کنم تا دوختاش که با دست بوده دیده نشند دیروز با پیمان رفتیم از لوازم خیاطی یه متری لایی حرارتی گرفتیم آوردیم تا امروز با اتو بچسبونم داخلش تا مرتب بشه و دیگه کارش تموم بشه! ...فردای روزی که دوخته بودمش با خودم برده بودمش آپارتمان کرج ،ظهر پیمان به پیام گفت که برا ناهارمون پیتزا بخره بیاره اونم همین که اومد چشمش به کیفم افتاد گفت مال توئه؟ گفتم آره! گفت قشنگه! منم گفتم خودم دوختمش اونم تعجب کرد و گفت واااااااااااااقعا؟ خییییییییییییییییییییلی قشنگه من فکر کردم خریدیش! بهم گفت حالا که اینطوریه پس بیا یه مغازه کیف و کفش بزنیم تو درست کن ما بفروشیم! ... و خلاصه خواهر بهم پیشنهاد کار هم شد و دیگه حسابی به خودم امیدوار شدم ! ...چند روز پیشا که تنها بودم و پیمان رفته بود خونه مامانش و برقا هم قطع شده بود از رو کلافگی دوختمش تا یه خرده سر حال بیام ولی حسابی شارژ شدم و همون موقع با خودم گفتم ول کن همه حرفایی که این مدت بهت زده شد و رفتارایی که باهات کردند و اتفاقاتی که افتاد بیا برگردیم به زندگی زیبا و پر از آرامش خودمون و دوباره ازش لذت ببریم و به قول حافظ: گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید ... گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم! ...این بود که برگشتم به زندگی و امروزم با خودم گفتم باید بیام اینجا و دوباره نوشتن رو هم شروع کنم تا همه چی برگرده به روال سابقش ! راستی دلم هم براتون اندازه یه ذره شده بود هم برای شما هم برای نوشتن ! ایشالااااااااااآاا که همیشه زنده باشید و سلامت!... از دور می بوسمتون و فعلا به خدای بزرگ می سپارمتون! این روزا خیلی مواظب خودتون باشید تا خدای نکرده گرفتار کرونا نشید .....بووووووووووووووووووووس از روی ماهتون و  فعلا بااااااااااااااااای 

✴️گلواژه✴️

خدمت به ناسپاس، بزرگترین خطاست!

حدیثی گرانبها از امیرالمؤمنین علی (ع)

 

اینم عکس کیف خوشگل من (فقط حیف حواسم نبود از قبلش که یه کیف گنده رو دوشی بود عکس بگیرم! کیف جدیده داخلش دو تا جا داره یکی برای تبلتم یکی هم برای کیف پولم! پشتش هم یه زیپ داره که موبایلمو توش می ذارم ! راستی اون نوار کلفتی که لبه کیفه در واقع دسته کیف بزرگه بود که بریدمش و دوختم به لبه اش گفتم یه طرحی به کیفه بدم تا از سادگی دربیاد مارکی هم که رو کیف می بینید روی کیف بزرگه به صورت افقی بود که اینجا من عمودی گذاشتمش )

این جلوشه 

 

اینم پشتشه 

 

(انگار تنظیمات عکس وبلاگ دوباره به هم ریخته مستقیم عکسارو نشون نمی ده و فقط لینکشو می یاره روی کلمه دریافت کلیک کنید می ره توی یه صفحه دیگه دوباره اونجا روی گزینه دریافت کلیک کنید عکسو براتون دانلود می کنه و می تونید ببینیدش!)

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۶/۱۰
رها رهایی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی