خواهرانه

باجی باجین اولسون سوز چوخدو وقت یوخدو
  • خواهرانه

    باجی باجین اولسون سوز چوخدو وقت یوخدو

دوشنبه, ۲۱ تیر ۱۴۰۰، ۰۹:۳۱ ق.ظ

شب ناآروم!

سلاااااام سلااااااااااام سلاااااااام سلااااااام خوبید؟ منم خوبم! جونم براتون بگه که پیمان ساعت هفت بلند شد و آماده شد هفت و نیم راه افتاد رفت کرج که بره مغازه، امروز پیام قراره بره بازار.تهران و برا مغازه جنس بخره پیمانم قرار شد که تا ظهر جای اون بره مغازه، حالا بازار .تهرانم ظاهرا بخاطر پیک.پنجم کرو.نا تعطیله ولی در اصل بازه!(یعنی مملکت با عرض معذرت به این خر تو خری هیچ جای دنیا وجود نداره)! ...خلاصه که پیمانو راه انداختم رفت اونجا و منم گفتم بیام یه پست کوتاه براتون بنویسم و برم بگیرم بخوابم چون دیشب خیلی بد خوابیدم و الان گیج گیجم! دیروز از عصری یه دردایی سمت چپ سرم می گرفت و ول می کرد موقع خواب دیگه بدتر شده بود طوریکه تا دو ساعت بعد از خوابیدن هم از شدت درد هنوز بیدار بودم و هی پهلو به پهلو می شدم ولی اصلا آروم نمی گرفت که بتونم بخوابم دیگه آخرا به خدا می گفتم خدایا خواهش می کنم منو بخوابون تا از دست این درد راحت بشم تا اینکه بلاخره خوابم گرفت ولی حتی تو خوابم درد سرمو حس می کردم و راجع به اون داشتم خواب می دیدم یه چندباری هم بیدار شدم و دیدم هنوزم داره درد می کنه و دوباره خوابیدم تا اینکه دم دمای صبح یه خرده بهتر شد تونستم راحت تر بخوابم الانم خوب شده ولی هر از گاهی یه آلارمی می ده از اونورم حس می کنم جای درد دیشب، درد می کنه! آخه خیلی سر درد بدی بود من اکثرا سمت راست سرم درد می گیره اونم خییییییییلی بده ولی یه جورایی قابل تحمل تر از درد سمت چپ سرمه تا حالا با دیشب می شد دوبار که سمت چپ سرم درد گرفته فقط می تونم بگم که دردش وحشتناکه! البته درد دیشبم نسبت به اولین باری که سمت چپ سرم درد گرفت بازم کمتر بود اولین بار پارسال پیارسال بود(اینجام نوشته بودم) که گلاب به روتون دیگه از شدت درد بالا آوردم حالا دیشب بازم جای شکرش باقی بود که کار به اونجاها نکشید ولی در کل خیلی اذیت کرد طوریکه صبح وقتی بلند شدم انگار از مریضی چندین و چند ساله بلند شده بودم تازه یه جوری بودم که فکر می کردم چشم چپمو از شدت درد از دست دادم چون به سختی بازش کردم و تا بتونم ببینم طول کشید ...خلاصه که خواهر به قول ارسطو شب ناآرومی داشتم ...بگذریم تا دوباره سر درده نیومده سراغم یه کوچولو از وقایع این چند روز بنویسم و در برم 😃 ...جونم دوباره براتون بگه که آپارتمان کرجو هنوز تحویل نگرفتیم چون آقای.مطلق(همون که خونه رو ازش خریدیم) زنگ زد و گفت که هم خودش کرو.نا گرفته و تو قرنطینه است هم مستأجر خونش، البته می گفت مستأجرش نصف اسباباشو برده ولی چون حالش خوب نبوده یه هفته از اینا مهلت خواسته تا خونه رو کامل تخلیه کنه و تحویل اینا بده اینام همه وسایلاشونو بستند و به محض اینکه مستاجره خونشون رو تحویل بده اسباب کشی می کنند از اونورم دایی مطلق کرو.نا گرفته تو آی سی یوئه اینم رفته خونه داییش و از اون گرفته و خلاصه که الان مریضه و رفته تو خانه.معلم .کرج یه اتاق گرفته و خودشو قرنطینه کرده تا زن و بچه اش ازش نگیرند ! یعنی اوضاع کلا شیر تو شیره و ما هم منتظر جمعه این هفته ایم ببینیم چی میشه و فعلا هم داریم سر و صدای ساخت و ساز همسایه هارو تحمل می کنیم تا مستأجر خونه مطلق لطف کنه تشریفشو ببره تا مطلق رهسپار خونه خودش بشه و لطف کنه خونه مارو تحویل بده تا به امید خدا از شر این سر و صدا راحت بشیم ...خلاصه اینجوریا دیگه خواهر اینم از روزگار ما ...من برم بگیرم بخوابم تا سرم بیشتر استراحت کنه و بهترتر بشه شمام مواظب خودتون باشید! راستی پایین پست یه عکس کیک می ذارم که دیروز درست کردم! دیروز پیمانو فرستادم یه سس توت. فرنگی از این سسهای.فر.مند که تو تلوزیون تبلیغ می کنه گرفت آورد که مثلا تزئینش کنم ولی سسه انقدر رقیق بود که فقط رو کیک پخش و پلا شد و شکل خاصی نگرفت فک می کردم باید غلیظ تر از این حرفها باشه ولی نبود و کلا تبلیغ تو تلوزیونشونم در حد حرفه برا همین باور نکنید که کیکتونو اونجور که داره میگه تبدیل به اثر هنری کنه فقط هنر این سس اینه که کیکتونو زشت ترش می کنه طوریکه حالتون از دیدنش به هم می خوره تازه بعد از خوردن سس هم دل و رودتون به هم می ریزه و مثل من شب مجبور می شید بعد از خوردن کلی عرق نعنا به رختخواب برید تا علاوه بر سر درد، دل درد و روده درد هم به درداتون اضافه نشه ...خب دیگه من برم شمام برید اثر هنری منو ببینید😆 ... از دور می بوسمتون بوووووووووووووووووووووس مواظب خودتون و سلامتیتون باشید فعلا بااااااااااااااای

✴️گلواژه✴️

ما برای ادامه دادن کسی جز خودمان را نداریم و همین کافی است.

«چارلز بوکوفسکی» 

 

اینم عکس اثر هنری من 

 

 

اینم عکس آدم برفی روی یخچال ما که بیچاره در اثر گرمی بیش از حد هوا آب شده(این آدم برفی ژله ای رو سال نود روزا و هفته های اولی که ازدواج کرده بودم و اومده بودم کرج از یه مغازه تو پاساژ .رضای آزادگان خریده بودم و خیلی هم دوستش داشتم تو اسباب کشی های مختلف این بیچاره تن و بدنش بخاطر کندن و چسبوندنهای متعدد از بین رفت و فقط موند سرش و دستاش که من تو آخرین اسباب کشی جای بدنش دو تا مگنت آهنربایی چسبوندم تا دوباره شبیه آدم برفی بشه که متاسفانه گرمای هوای امسال سر و دستشم آب کرد و بیچاره رو به این شکل درآورد که می بینید با اینکه همشم تو خونه کولر روشن بود!)

 

 

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۴/۲۱
رها رهایی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی