خواهرانه

باجی باجین اولسون سوز چوخدو وقت یوخدو
  • خواهرانه

    باجی باجین اولسون سوز چوخدو وقت یوخدو

سه شنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۹، ۱۲:۲۳ ب.ظ

همچنانش در میان جان شیرین منزل است!!!

سلاااااااااااام سلاااااااام سلااااااااام سلاااااااااااام خوبید؟ منم خوبم! جونم براتون بگه که شنبه صبح به محض بیدار شدن از خواب پیمان گفت که جوجو یه سر بریم کرج، هم من به صرافی سر بزنم و هم نون و این چیزا بگیریم و برگردیم بعد صبونه بخوریم؟ گفتم نمی شه من نیام خودت بری؟ گفت بیا دیگه، زود برمی گردیم! منم دیگه گفتم باشه و رفتم آماده شدم و لباس پوشیدم سوار گل پسر شدیم و رفتیم سمت کرج، توی راه از فرصت استفاده کردم و کلی سخنرانی از دکتر.هلاکو.یی از سایتها دانلود کردم. تو خونه نیست که سرعت اینترنت خیییییییییییلی خییییییییییییلی پایینه نمی شد دانلودشون کرد! دکتر .هلا.کویی یه ایرانی ساکن آمریکاست که قبلا استاد دانشگاه .تهران بوده هم جامعه .شناسه هم روانشنا.س، برنامه رازها و نیازهاش که از رادیو همراه که خودش تاسیسش کرده بود و از آمریکا برای ایرانیهای سراسر دنیا پخش می شد معروفه! سخنرانیها و سمیناراش خییییییییییییییییییییییییییلی عاااااااااااااالی اند مخصوصا سمینارش در مورد تربیت .بچه ها حرف نداره! اصلا وقتی آدم به فایلهای سخنرانیش گوش می ده تازه می فهمه که تربیت اون چیزی نیست که ما فکر می کنیم و دنبالش هستیم...کلا یه دید دیگه به آدم می ده که زمین تا آسمان با اون دید کهنه و فرسوده ای که ما تو ایران در مورد تربیت داریم فرق داره حرفها و راهکارهاش همه رویه های اشتباه تربیت که از قدیم بهمون رسیده رو زیر سوال می بره و دگرگونش می کنه... باید فایلهاشو گوش کنید تا بفهمید چی می گم البته فایلهاش فقط در مورد تربیت.فرزند نیست بلکه خیلی متنوعه حالا من اون روز فایلهایی که ازش دانلود کرده بودم رو همونجا که تو کرج تو خیابون تو ماشین نشسته بودم تو رو.بیکا براتون فرستادم بازم اگه چیزی ازش دانلود کردم براتون می ذارم سعی کنید حتما گوش بدید خییییییییییییییییییییلی به دردتون می خوره اگه به چیزایی که می گه عمل کنید...بگذریم رسیدیم کرج و اول رفتیم دم صرافی، پیمان رفت ده تایی سکه گرفت و اومد، از اونجا رفتیم جلو نون سنگکی که همیشه ازش نون می گرفتیم وایستادیم من نشستم تو ماشین و پیمان رفت شش تا سنگک گرفت و اومد سوار شدیم رفتیم بوفا.لو بازم من موندم تو ماشین و پیمان رفت سه کیلو گوشت بوقلمو.ن خرید اومد و راه افتادیم رفتیم سمت آزا.دگان تو محله خودمون یه دور زدیم و از جلو خونه ای که چند ماه پیش خریدیم رد شدیم و یه خرده نگاش کردیم و دیگه برگشتیم و راه افتادیم سمت نظر .آباد! ساعت دوازده و نیم اینجورا بود که رسیدیم خونه، پیمان صبونه رو آماده کرد و خوردیم بعد از خوردن صبونه من چون قصد داشتم برا تولد مامان شیرینی.نون.برنجی درست کنم دست به کار شدم و موادمو که از روز قبل آماده کرده بودم از یخچال درآوردم و مشغول شدم! مواد نون.برنجی یه جوریه که بعد از آماده شدن، خمیرش باید به مدت بیست و چهار ساعت تو یخچال استراحت کنه برا همین من یه روز زودتر موادو آماده کرده بودم و گذاشته بودم تو یخچال، دیگه مشغول شدم و با موادی که داشتم تقریبا شصت تایی نون.برنجی پختم یک ساعت و نیم اینجورام طول کشید تا همه شون پختند و تموم شدند البته من چون تو ماهیتابه رو گاز درستشون می کردم مجبور بودم اندازه ای که تو ماهیتابه جا می شدند بذارم برا همین انقدر طول کشید چون تقریبا چهار یا پنج بار ماهیتابه رو پر و خالی کردم ولی اگه فر بود ممکن بود سینی فر یک یا نهایتا دوبار پر می شد و زودتر از اینا تموم می شد چون زمان پختش بیست دقیقه بیشتر نیست....خلاصه پختمشون و خیییییییییییییییییلی هم خوشمزه و عااااااااااااااااااالی شدند یک بوی خوبی ازشون تو خونه پیچیده بود که نگووووووووووووووو، پیمان هم تستشون کرد و خییییییییییییییییییییییلی ازشون خوشش اومد طوریکه عصری که رفته بود بیرون شیر بخره برا منم دو تا چیپس گرفته بود آورده بود می گفت اینا جایزه است برات گرفتم چون نون .برنجیهات خیلی خوشمزه شدند که منم بسی خوشحال شدم و نیشم تا بناگوشم باز شد 😁 ! ...اون روز داشتم طرز .تهیه.نون.برنجی رو تو اینترت می دیدم با خودم گفتم کاش پیش مامان بودم و برا تولدش از اینا درست می کردم ولی حیف که ازش دورم... تو همین فکرا بودم که باز با خودم گفتم خب چرا اینجا درست نکنم؟ حتما که نباید آدم پیش یکی باشه که بخواد تولدشو جشن بگیره مگه جز اینه که مامان برای من خیییییییییییییییییییییییلی عزیزه و روز تولدش برا من چه کنارش باشم و چه نباشم یه روز خاصه و بهترین روز تقویمه؟ پس چرا این بهترین روزو به بهونه دوری از اون من نباید جشن بگیرم؟؟؟ برا همین بلند شدم و دست به کار شدم و خمیر نون.برنجی رو طبق دستورش آماده کردم و گذاشتم تو یخچال تا استراحت کنه و برا فردا آماده بشه تا بپزمش و عکسشو برا مامان بفرستم و بگم که به یادش بودم!...به نظرم خیلی وقتها این بعد مسافت نیست که اذیتمون می کنه این خودمونیم که با بها دادن زیادی به مسافت و حضور فیزیکی کنار عزیزانمون خودمونو اذیت می کنیم وقتی آدما دلاشون کنار هم باشه و برای هم بتپه هیچ مسافتی نمی تونه زیبایی لحظه های تپیدن دلامون برای همو ازمون بگیره یا کمرنگ کنه به قول شاعر:

همچنانش در میان جان شیرین منزل است    گر دو صد منزل فراق افتد میان ما و دوست!

...حالا امروز اگه سرعت اینترنتم خوب بود عکس نون .برنجیهارو پایین پست قبل براتون می ذارم و طرز.تهیه اش رو هم که خیییییییییییییییییلی ساده و آسونه براتون می نویسم تا اگه دوست داشتید برا خوتون درست کنید و نوش جان کنید...دیروزم ساعت یازده و نیم اینجورا مامان بهم زنگ زد و با خنده گفت که شنیدم برا تولدم شیرینی پختی؟ منم خندیدم و گفتم کی بهت گفت؟ گفت سمیه گفت که مهناز برات شیرینی پخته ولی اینترنتش خراب بوده نتونسته عکساشو بذاره هر وقت گذاشت می یارم نشونت می دم گفتم آره برا تولدت شیرینی درست کردم گفتم خودت که پیشم نیستی بخوری حداقل عکسشو برات بفرستم ببینی! اونم دوباره با خنده گفت خوردنش مهم نیست همین که به یادم بودی خیییییییییییییییییلیه ایشالا که زنده باشی! منم کلی از خنده های مامان خوشحال شدم و گفتم خیییییییییییییییییییییلی دوستت دارم و ااااااااااااااااااااااااااالهی که تو هم همیشه زنده باشی و سایه ات همراه با بابا همیشه رو سرمون باشه اونم کلی تشکر کرد و گفت منم خییییییییییییییییییییییییلی دوستتون دارم و ایشالاااااا شما هم همیشه زنده باشید و خوش و خرم و شاااااااااااااااااد زندگی کنید و.. و... و....خلاصه خواهر کلی با مامان دل دادیم و قلوه گرفتیم و کلی هم حرف زدیم و خندیدیم تا اینکه اون خداحافظی کرد و رفت منم اومدم ظرفهای صبونه رو شستم پیمان هم تو حیاط با ماشینش مشغول بود بعد از شستن ظرفها رفتم نشستم کتاب «فاطمه،فاطمه است» دکتر. شر.یعتی رو خوندم دیگه صفحه های آخرش بود تمومش کردم و از یکی دو پاراگرافش یادداشت برداری کردم و گذاشتمش کنار! کتاب خوبی بود خیییییییییییییییییییلی چیزا ازش یاد گرفتم به درد ما زنها خییییییییییییییییییلی می خوره که با خوندنش به خودمون بیاییم و هویتمونو وابسته به مردها یا خانواده یا جامعه یا فرهنگ یا چیزهای دیگه ندونیم و مستقل از همه اینها و فارغ از همه خرافات و تعصباتی که به پاهامون به عنوان زن غل و زنجیر زده و بخاطر جنسیتمون محدود نگهمون داشته به پیش رفتن و تاثیر گذاشتن رو دنیا فکر کنیم و سعی کنیم همه این غل و زنجیرهایی که از روی جهل و نادانی یا با هدف بهره کشی یه عده به پاهامون بسته شده رو پاره کنیم ....من تازه فهمیدم که چرا اینا دکتر.شر.یعتی رو کشتند چون به نفعشون نبود که یه انسان با این عقاید توی دم و دستگا.هشون بمونه و بخواد دم از آزا.دی.نوع .بشر مخصوصا زنها بزنه و معنویت و رو.حانیتی که با حکو.مت اومده باشه رو بکوبه و بگه که دینی که حکو.مت تبلیغشو بکنه همیشه یه دامه که تو پوشش اون نقشه های خودشو پیش ببره و فریبیه که جامه  تقوا پوشیده و نباید گولشو خورد! نمی دونید تو کتابش چقدررررررررررررر جالب رو.حانیت و دیندا.ری اینارو زیر سوال می بره و چقدررررررررررررررررر قشنگ از فریبهاشون حرف می زنه و چقدررررررررررررررررر در مورد مخصوصا زنها عقاید جالبی داره تقریبا نصف بیشتر کتابو به زنها و تعصبات کوری که در موردشون روا داشته شده و ظلمهایی که تاریخ و ادیان بهشون تحت عنوان جنس ضعیف کردند و به بردگی گرفتنشون که چشم بسته مطیع و فرمانبردار مرد باشه حرف زده و نمی دونید چقدرررررررررررررررر حرفاش با اینکه مربوط به سی چهل سال پیشه روشنگرانه است من همین حالاشم بعد از گذشت چهل سال کمتر مردی رو دیدم که بخواد اینجوری در مورد زن فکر کنه که اون چهل سال پیش فکر می کرده .....خیییییییییییییییییلی کتاب جالبیه تا نخونید نمی فهمید که چی می گم سعی کنید حتما بخونیدش... فقط تنها چیزی که بعد از تموم شدن کتاب به نظرم اومد که این کتاب اونجور که باید نتونست حق مطلبو ادا کنه و به جا بیاره درمورد شخصیت حضرت .فا.طمه بود به نظرم با اینکه اسمش مربوط به حضرت.فاطمه بود ولی اونجور که باید و شاید بهش پرداخته نشد و این موضوع که فاطمه کیه خییییییییییییییییییلی توش باز نشد، یه چیزایی گفته شداااااااااا ولی این همه اون چیزی نبود که باید گفته می شد به نظرم این مقدار برای همچین شخصیت بزرگی خییییییییییییییلی خییییییییییییلی خییییییییییییییییییییییییییییییلی کم و ناچیز بود هر چند که خود دکتر.شر.یعتی هم آخر کتاب می گه که «بسیار گفتم و بسیار هم ناگفته ماند» ....نمی دونم ...ولی من که کتابو تموم کردم و گذاشتمش کنار با خودم گفتم این اون چیزی نبود که می خواستم در مورد تو بدونم باید کتابهای بیشتر و عمیق تری بخونم ...البته قصدم از این حرفها به هیچ عنوان کم کردن از ارزش این کتاب نیستااااااااااااااااا این کتاب خییییییییییییییییییییییییلی ارزشمنده و من از دل و جان برای نویسنده اش و تک تک نوشته هاش ارزش قائلم و با خوندنش خییییییییییییییییلی چیزها ازش یاد گرفتم و به تک تکتون توصیه می کنم که حتما بخونیدش ولی منظورم اینه که برای شناختن شخصیتی به بزرگی حضرت.زهرا این کتاب به هیچ عنوان کافی نیست و کتابهای فراوانی باید خونده بشه و حتی نوشته بشه تا بشه شناختی نسبی ازش بدست آورد و به عنوان یه الگو بهش نگاه کرد و ازش چیز یاد گرفت تا نهایت، از طریقش راهو پیدا کرد ...ایشالا که این کتاب و کتابای دیگه ای در موردش بخونید و به منم معرفی کنید تا بخونیم و بتونیم به زیبایی شخصیت این بانوی بزرگ پی ببریم و راه و رسمشو راه و رسم زندگیمون بکنیم ... خب دیگه اینم از نقد کتاب ایشالا که به دردتون بخوره ...من دیگه برم صبونه مو بخورم خییییییییییییییییییییلی گشنمه از صبح چیزی نخوردم شمام برید به کار و زندگیتون برسید و تا می تونید هم مواظب خودتون تو این اوضاعی که کرو.نا بی داد می کنه باشید و پرو.تکل هارو خوب رعایت کنید مخصوصا ماسک زدن و خصوصا شستن دستها قبل از  خوردن هر نوع غذا که خیییییییییییییییییلی خیییییییییییییلی مهمه تا ایشالا همیشه سالم بمونید و خدای نکرده گرفتار این مریضی خطرناک نشید ....خییییییییییییییییییییییییییییییلی دوستتون دارم از دور می بوسمتون بووووووووووووووووووووووس فعلا بااااااااااای 

💥گلواژه💥
اولین گام برای یادگرفتن شنا، نترسیدن از آب و رها شدن است.
مربی همیشه می گوید:  بپر، خودت را رها کن، زیر آب چشم هایت را باز کن. بعد خودت آرام آرام برمی گردی به سطح آب.
شرط اول همان دست و پا نزدن است، گاهی باید واقعا بیخیال شد و رفت گوشه ای نشست. باید بی خیال دست و پا زدن شد. گاهی باید بگذاریم زندگی کارش را بکند شاید بعدش آرام آرام برگشتیم به سطح آب، به زندگی، بی خفگی ...

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۹/۱۱
رها رهایی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی