خواهرانه

باجی باجین اولسون سوز چوخدو وقت یوخدو
  • خواهرانه

    باجی باجین اولسون سوز چوخدو وقت یوخدو

شنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۹، ۱۱:۱۰ ق.ظ

درس به جای پایا.ن .نامه!

سلااااااااام سلااااااام سلاااااااااااام سلااااااااااااام خوبید؟ منم خوبم! جونم براتون بگه که پیمان طبق معمول، امروزم ساعت هفت و نیم صبح شال و کاه کرد رفت تهران تا مامانشو ببینه منم گفتم تا نیومده بیام یه سر به شما بزنم تا ببینم چیکار می کنید و در چه حالید؟...ایشالا که هر کجا و مشغول هر کاری که هستید شااااااااااااد باشید و ایام به کامتون باشه و حال دلاتون خوش و تنتون سالم و روز و روزگارتون خوش و خرم باشه! منم از اون موقع که پست قبلی رو براتون گذاشتم همش داشتم رو پرو.پوزالم کار می کردم چند روز پیشا گفتم یه زنگ به کارشناس رشته مون بزنم ببینم نهایت تا چه تاریخی می تونم پرو.پوزالو بهشون بدم که گفت همین الانم دیر شده ولی دیگه سعی کن تو این چند روزه برسونیش دست من تا بفرستمش شورا برای تایید تا بهمن ماه بتونی دفاع کنی ده بهمن آخرین تاریخیه که برای دفاع این ترم به ما دادند و از این حرفها...گفت امروز دکتر گ.ل .پور (منظورش استاد راهنمام بود) تا ساعت چهار کلاس داره چهار به بعد بهش زنگ بزن و باهاش هماهنگ کن تا سریع پرو.پوزالتو بررسی کنه ok که داد سریع پرینت بگیر و امضاش کن واسه ما پستش کن تا کاراشو بکنیم بفرستیم شورا واسه تایید تا برات تاریخ دفاع تعیین بشه... منم بعد از ظهر همون روز به استاده زنگ زدم و قضیه رو براش گفتم اونم گفت که شما این ترم نمی تونی دفاع کنی گفتم چرااااااااااااااآاا؟ گفت تو باید پرو.پوزالتو نهایتا تا خرداد می دادی و الان تاییدش دستت بود، نه الان که مهر هم گذشته و آبانه! گفتم خب ما ترم پیش اومدیم بدیم شما گفتین که بچه های ترم قبل از شما، بخاطر کرو.نا نتونستند دفاع کنند و دفاعشون عقب افتاده و کدهای ما همه پره و ما ظرفیت نداریم که بهتون کد اختصاص بدیم باید بمونید برا ترم بعد تا ظرفیت خالی بشه و بشه بهتون کد داد ما هم گذاشتیمش برا این ترم تقصیر ما نبوده که، گفت به هر حال الان دیگه نمیشه و شما مجبوری ترم بعد دفاع کنی منم گفتم استاد شما که پاک منو ناامید کردید یه کاری برام بکنید دیگه، نذارید بمونم برا ترم بعد!  گفت آخه فقط من نیستم که، بقیه استادای مشاور و ناظرا و شورای استان و غیره هم هستند دیگه، من هم بگم باشه اونا می گن نه، گفتم حالا من پرو.پوزالو براتون می فرستم شما اصلاحش کنید شاید شد! گفت بفرست من اصلاحش می کنم ولی مطمئن باش که نمیشه ولی بازم خوب شروع کردی کارتو انجام بده بذار پرو.پوزالت تایید بشه شروع کن به نوشتن پایا.ن نامه تا ایشالا ترم بعد به موقع بتونی دفاع کنی...دیگه با اعصاب خرد از استاده خداحافظی کردم و بلافاصله زنگ زدم به موبایل کارشناس.رشته مون که بهش بگم این استاده چی میگه که اونم قربونش برم هر چی زدم جواب نداد و دیگه مجبور شدم تا فرداش صبر کنم فرداش ساعت ده یازده دوباره بهش زنگ زدم ایندفعه جواب داد قضیه رو بهش گفتم گفت من با استاده حرف می زنم شب بهت زنگ می زنم... شبم زنگ زد و گفت که باهاش صحبت کردم می گه که هر کاری بکنیم بازم دفاع می مونه برا ترم بعد و زودتر از اون امکانش نیست منم گفتم اونجوری که من دوباره باید شهریه بدم که، الان دو ترمه که همینجور بی خود و بی جهت دارم شهریه می دم اونم گفت آره دیگه ترم بعدم برا بار سوم باید شهریه بریزی ..یهو یاد تغییر.شیو.ه و درس جایگزین پایا.ن نامه افتادم چون وسط پرو.پوزالم همش به سرم می زد که به جای این همه دنگ و فنگ پایا.ن.نامه، برم درس وردارم به جاش پاس کنم و خودمو خلاص کنم! گفتم نمی تونم به جاش درس وردارم و این ترم تمومش کنم نمونه واسه ترم بعد که بخوام پایا.ن .نامه بنویسم؟ گفت این ترم دیگه نمیشه چون وقتش گذشته قبل از حذف و اضافه باید اینکارو می کردی! تابستون بهت گفتم معدلت خوبه بیا این کارو بکن ولی تو قبول نکردی و گفتی می خوام پایان.نامه بنویسم گفتم چه می دونستم آخه پایا.ن .نامه می خواد اینجوری بشه وگرنه همونو ورمی داشتم ترم قبل هم تموم می کردم می رفت پی کارش! گفت فردا دوباره یه زنگ به من بزن ببینم چیکار می تونم برات بکنم گفتم باشه و فرداش دوباره بهش زنگ زدم گفت می خوام یه حرکتی برات بکنم شاید جواب داد و تونستی این ترم شش .واحد درس به جای پایا.ن .نامه بگیری و دیگه نمونی برا ترم بعد! گفتم چه حرکتی؟ گفت می خوام موافقت استاد. راهنماتو بگیرم یه نامه بنویسم به استان با استناد به نامه ای که تابستون برا تغییر.شیو.ه برامون فرستاده بودند، دوشنبه بفرستمش شورای ویژه استان تا اول بتونم واحد .پایا.ن .نامه اتو بلا اثرش کنم بعد اجازه خوندن شش.واحد درسو برات بگیرم تا بخونی و پاس کنی و بتونی همین ترم فارغ التحصیل بشی و کارت نمونه برا ترم بعد! منم بعد از اینکه کلی ازش تشکر کردم دیگه خداحافظی کردم و تلفنو قطع کردم تا ببینم دوشنبه چی پیش می یاد..خلاصه خواهر الان منتظر شورای ویژه ام که ببینم دوشنبه چیکار می کنند و نتیجه چی میشه! از اون روزم تا حالا دیکه بی خیال پرو.پوزالو این چیزا شدم و دارم از زندگی لذت می برم چهارشنبه بعد از ظهر بعد از پونزده روز خونه نشینی و نوشتن پر.وپوزا.ل برای اولین بار با پیمان یکی دو ساعتی رفتم بیرون و یه خرده قدم زدیم و برگشتیم دیگه داشت رنگ بیرون یادم می رفت، این یکی دو روزه هم کلی مطالعه غیر درسی کردم و تونستم کتاب.«شدن» میشل. او.با.مارو که تو اون پونزده روز فقط نیم ساعت یه ساعتی صبح ها قبل از صبونه می تونستم بخونمش تمومش کنم این کتاب در مورد زندگی خانوادگی و پروسه رئیس .جمهور شدن بارا.ک اوبا.ما رئیس .جمهور سابق آمر.یکا از زبان همسرش میشل.او.باماست ایندفعه که اومده بودم میاندو.آب با دو تا کتاب دیگه آیهان بهم هدیه داده بودش که ازش یه دنیااااااااااااااااااااا ممنوووووووووووووووووووووووونم !خییییییییییییییییییییییییییییییلی کتاب خوبی بود به جرات می تونم بگم یکی از بهترین و بی نظیرترین کتابهایی بود که تا حالا خونده بودم! هم از خوندنش کلی لذت بردم، هم هزاران چیز با ارزش ازش یاد گرفتم، هم شناخت بیشتری نسبت به جامعه.آمر.یکا پیدا کردم، هم قلبا احترامم به بارا.ک او.باما و همسرش میشل .اوبا.ما چندین برابر شد چون انسانهایی بودند که هر دو از دل فقر بلند شده بودند و با انسانی ترین آرمانها با نهایت تلاش و کوشش نهایتا به کاخ .سفید راه پیدا کرده بودند ...اگه تونستید حتما بگیرید و بخونیدش چون از خوندنش اصلا پشیمون نمی شید مطمئن باشید....دیشب بعد از تموم کردن کتاب «شدن» یه سر به کتابخونه ام زدم و تصمیم گرفتم ایندفعه کتاب «فاطمه، فاطمه است» دکتر .شر.یعتی رو بخونم برا همین ورش داشتم آوردم گذاشتمش رو میز عسلی تو هال که جلو چشمم باشه! این کتابو چندین سال پیش شاید هشت یا نه سال پیش از آزا.دگان کرج خریدمش از اون موقع گذاشتمش تو کتابخونه و تا همین دیشب که یه دو صفحه از مقدمه اشو خوندم لاشم باز نکرده بودم حالا ایشالا ایندفعه دیگه می خونمش تا با شخصیت حضرت.زهر.ا بیشتر آشنا بشم! تعریف این کتابو از وقتی دبیرستان بودم از زبون معلمامون شنیدم اصلا رو حساب حرف اونام این کتابو گرفتم ایشالا می خونمش و نتیجه اشو اینجا بهتون می گم تا اگه خوب بود که شک ندارم خوبه شمام برید بخونیدش البته اگه تا حالا نخوندینش! ...خب دیگه اینم از معرفی کتاب، من برم یه زنگ به پیمان بزنم ببینم رسید یا نه شمام برید به کارتون برسید وسطام اگه وقت داشتید دعا کنید این درسای منم جور بشه بلکه این ترم بخونم و مدرکمو به امید حق علیه باطل بگیرم و خلاص بشم!... این «به امید حق علیه باطلو» آقا نوری تو سریال نون. خ می گه! خیییییییییییییییییییییلی سریال باحالیه سری اولش دیروز تموم شد از امروز سری دومشو پخش می کنه اگه تا حالا ندیدینش حتما ببینید خیلی باحاله باعث میشه هر روز یه ساعت بخندید و روحتون حسابی شاد بشه😆😆😆😆 از کانال.یک پخش میشه معمولا ساعت پخششو می زنه «۱۸» ولی خیلی وقتها من می بینم پنج و نیم یا بیست دقیقه به شش شروع میشه پس مواظب باشید که از دستش ندید  ...خب دیگه اینم از معرفی سریا.ل ...دیگه چی می خواید؟ واقعااااااااااااااا چه انتظار دیگه ای از یه وبلاگ دارید که این وبلاگ نمی تونه برآورده اش کنه؟؟؟ هااااااااااااااااااااان؟؟؟؟!!!!😜.....خب دیگه من واقعا برم ...از دور می بوسمتون خییییییییییییییییییییییلی مواظب خودتون باشید... یادتونم نره دوستتون دارم شدییییییییییییییییییییییییید به مدت مدید ... بووووووووووووووووووووووس فعلا باااااااااااااای 

 

💥گلواژه💥
با هر دری که به روی من گشوده شد، در حد توانم سعی کردم تا من هم راهی برای دیگران هموار سازم.
جمله ای ناب از «میشل اوباما» از کتاب بی نظیر «شدن» 
(خیییییییییییییییلی این جمله رو دوست دارم همین یه جمله کافی بود که تمام قد در مقابل این بانوی بزرگوار تعظیم کنم کاش همه ما آدمها اینجوری باشیم با هر دری که به رومون باز میشه به شکرانه اون گشایش ما هم در حد توانمون دری به روی دیگران باز کنیم و مشکلی از اونا حل کنیم با هر نعمتی که به دستمون می رسه ما هم زمینه ساز رسیدن نعمتی به دست کسی که بهش نیاز داره بشیم، با هر مشکلی که به نوعی به لطف خدا ازمون حل میشه ما هم مشکلی رو از احدی حل کنیم و گرهی رو که توانایی باز کردنشو داریم از کار کسی باز کنیم!) 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۸/۱۷
رها رهایی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی