خواهرانه

باجی باجین اولسون سوز چوخدو وقت یوخدو
  • خواهرانه

    باجی باجین اولسون سوز چوخدو وقت یوخدو

پنجشنبه, ۱ آبان ۱۳۹۹، ۱۲:۱۳ ب.ظ

ماجراهای این چند روزی که نبودم !

سلاااااااااااااااااام سلاااااااااااام سلاااااااااااااااااام سلاااااااااااااااام خوبید؟ منم خوبم! جونم براتون بگه که بعد از صد سال بلاخره امروز تونستم یه سر به اینجا بزنم تا شاید بتونم یه کوچولو بنویسم البته ممکنه در حد چند خط باشه چون پیمان از ساعت شش و نیم صبح رفته کرج گل پسرو برده نمایندگی برا سرویس بیست هزار، منم از اون موقع گرفتم خوابیدم تا نیم ساعت پیش که بلند شدم زنگ زدم پیمان گفت کارش تموم شده و داره راه می افته که برگرده برا همین مجبورم یه توضیح مختصر و مفید از این مدت که نبودم بدم و برم... دوباره جونم براتون بگه که از وقتی که از میاندو.آب برگشتیم همش بین نظر .آباد و تهران در حال رفت و آمد بودیم و دنبال خونه تو تهران می گشتیم اونجا که بودم بهتون گفتم که دو سه روز مونده به اومدنم به میاندو.آب تو کرج یه آپارتمان ۸۳ متری تک واحد خریدیم ولی به مدت ده ماه رهنش دادیم به صاحبخونه ای که ازش خریده بودیمش چون اونم یه جا دیگه خونه خریده بود و مستاجر خونه اش قرار بود ده ماه دیگه خونه رو تخلیه کنه برا همین مجبور بود تو همین خونه ده ماه بشینه تا اون تخلیه کنه و بره تا این بتونه بره توش! از اون جایی که چون تخلیه خونه ده ماه دیگه است پیمان گفت جوجو ما باید حتما یه خونه دیگه تو کرج یا تهران پیدا کنیم بخریم که تخلیه باشه و تا زمستون نشده از نظر .آباد بریم اونجا! چون زمستون که بشه برف وبارون بخواد بیاد رفت و آمد به تهران سخت میشه و نمی تونم تو برف و بارون اینهمه راه از نظر .آباد تا تهران برم و به مامان سر بزنم برا همین تصمیممون این شد که اول تو تهران همون حول و حوش خونه مامان پیمان تو نار.مک دنبال خونه بگردیم اگه پیدا کردیم که هیچ، اگه نتونستیم پیدا کنیم دوباره بیاییم تو کرج تو همون محله خودمون یه خونه دیگه پیدا کنیم و بخریم برا همین این مدت که نبودم همش تو تهران دنبال یه آپارتمان پنجاه متری بودیم هر جای نار.مک هم می رفتیم قیمتها انقدر بالا بود که می گفتند برا پول ما که دو.میلیارده چیزی نمی دن و باید بریم مناطق پایین تر ،پایین تر هم که می رفتیم دوباره همین حرفو می زدند 😃  پیمان می گفت آخر سر انقدر می زیم پایین که از تهران خارج می شیم بازم می گن به پول شما اینجام نمی دن! خلاصه صبح می رفتیم تهران و نصف شب با اعصاب خرد و سر درد شدید، خسته و کوفته بر می گشتیم نظر.آباد ،فرداش دوباره همینجور! تا اینکه دو سه روز پیش غروب که دیگه می خواستیم برگردیم خونه، من تو دیوا.ر یه آگهی دیدم که سه تا واحد. پنجاه .متری. نوساز. تو خیابون .کر.مان که نزدیک میدون.رسا.لته و با نار.مک دو سه تا خیابون بیشتر فاصله نداره گذاشته دو .میلیارد و ششصد .میلیون(واحدها تو طبقات دوم و چهارم و پنجم بودند نوشته بود واحد طبقه دومی متری دو میلیون از واحدهای طبقه چهارم و پنجم ارزونتره پیمان هم می گفت اگه خوب بود و خوشمون اومد همون پنجمیه رو که طبقه آخره ورمی داریم درسته که متری دو میلیون  گرونتره ولی در عوض بالا سر آدم کسی نیست که اذیت کنه و سرو صداش بیاد) خلاصه پیمان زنگ زد یارو آدرس خونه رو داد گفت برید از بیرون ببینید اگه خوشتون اومد هماهنگ می کنیم فردا تو روز بیایید داخلشو ببینید ما هم رفتیم دیدیم و از ساختمونش و محله اش خوشمون اومد و با یارو حرف زدیم و قرار شد فرداش نه بلکه پس فرداش که می شد سه شنبه بریم داخلشو ببینیم سه شنبه ظهر رفتیم تعو.یض.پلا.ک.میثم تو جاده. قدیم. تهران پیمان سند خونه مامانشو گرفته بود تا باهاش پلاک گل پسرو عوض کنه و پلاک تهرانشو بزنه روش(یکی از اون دو تا پلاکهاشو که داره ۶۶ و ۱۱ ! پلاکی که رو گل پسر بود ۳۰ بود هر چند که ۳۰هم مال تهرانه که به کرج دادند ولی پیمان ازش بدش می اومد ) ...خلاصه برا ساعت یک و بیست دقیقه ظهر اینترنتی نوبت گرفته بودیم رفتیم تعویض پلاک و تا ساعت چهار و نیم کارمون طول کشید بلاخره پلاکو عوض کردند و پلاک یازده رو روش زدند و راه افتادیم سمت نارمک قرار بود هم بریم اون خونه رو ببینیم هم پیمان بره به مامانش سر بزنه براش آش ببره(روز قبلش آش پخته بودم با خودمون برده بودیم) هم اینکه براش بره نون بخره از شانس بدمون دو روز بود که قیمت سکه .و دلا.ر همش داشت می اومد پایین اون روزم دلا.ر از سی و دو تومن اومد رو بیست و هفت تومن و سک.ه. هم از شونزده و پونصد اومد رو سیزده میلیون، ما هم چون پول خرید خونه رو به صورت دلا.ر و سک.ه نگه داشته بودیم اگه می خواستیم بفروشیمشون در حد سیصد چهارصد میلیون ضرر می کردیم برا همین پیمان گفت با این قیمتها دیدن اون خونه دیگه فایده نداره چون به فرض اگه بپسندیم هم دیگه با این قیمت دلا.ر و سک.ه ما اونقدر پول نداریم که بخوایم بریم پای معامله و بخریمش پس بهتره که فعلا بی خیالش بشیم تا ببینیم چی سر قیمتها می یاد ...خلاصه که خواهر دیگه نرفتیم خونه رو ببینیم من سر خیابون.آیت که خیابون مامان پیمانه پیاده شدم گفتم برم از سرسبز از اون روغن گیریه که همیشه روغن می خریم برا خودم روغن.نار.گیل بگیرم پیمان هم گفت حالا که می ری اونجا نیم کیلو هم ارده بگیر(سرسبز اسم یه محله است که چسبیده به نار.مک) بعد از اونجام می خواستم برم برا خودم یه خرده لوازم آرایش بگیرم پیمان گفت ته کارت.ملتت که اون روز بهت دادم دویست و بیست تومن هست با اون بگیر (چند وقت پیشا پیمان دو تا کارتهای منو ازم امانت گرفته بود و پول ریخته بود توش که باهاش سک.ه بخره چون جدیدا بخاطر جلوگیری از پو.ل شویی و این حرفها یه نفر تو روز بیشتر از دویست میلیون پول نمی تونه از حسابش ورداره برا همین مجبور بود بیشتر از دویست میلیون اگه لازم داشت بریزه تو حساب منو از اون برداشت کنه...جالبه که مسئو.لامون پ.و.ل.شویی . و  ا. ختلا.س رو خودشون می کنند و قوانین سفت و سختشم برا ملت می ذارند)خلاصه اول رفتم سر.سبز و دو تا شیشه روغن نارگیل برا خودم و نیم کیلو ارده برا پیمان گرفتم و بعدشم رفتم سه تا شال از این چروکها به رنگ سبز یشمی و آبی نفتی و قهوه ای پر رنگ که به زرشکی می زد با یه شال پاییزی کرم تقریبا بافت  که خطهای قرمز داشت با دو تا تیشرت و چهار تا مداد لب و دو تا لاک گرفتم شد دویست و شصت هزار تومن! یعنی دویست و بیست هزارتومنی که ته کارتم مونده بود رو خالی کردم هیچ، از این یکی کارتم هم چهل هزار تومن خرج کردم بعد دیگه بی خیال خرید چیزای دیگه شدم و یه خرده تو نار.مک راه رفتم و یه زنگ به مامان زدم که جواب نداد و برگشتم یه زنگ به سمیه زدم ده دقیقه ای باهاش حرف زدم بعد از اینکه خداحافظی کردیم و قطع کردم مامان زنگ زد گفت که رفته بوده پشت بوم کشمشهایی که پهن کرده بوده رو جمع کنه چون هوا داشته ابری می شده ممکن بوده بارون بیاد برا همین متوجه زنگ من نشده بوده ...با اونم هفت هشت دقیقه ای حرف زدم و خداحافظی کردم بعدش دیدم انقدر راه رفتم خسته ام برا همین رفتم تو میدو.ن هفت.حوض روی نیمکتهای یه بستنی فروشی نشستم تا اینکه پیمان بهم زنگ زد که دارم می یام سوارت کنم کجایی؟ جامو بهش گفتم اومد سوارم کرد و راه افتادیم سمت خونه! ...دیروزم جایی نرفتیم و فقط رفتیم همین جا تو نظر .آباد از نمایندگی اسنو.ا یه یخچال .فریزر رنگ .تیتانیوم از این پهنا خریدیم پونزده میلیون و سیصد و هشتاد هزار تومن، پولشو دادیم برگشتیم بعد از ظهر با وانت آوردن در خونه ...ساید بای ساید نیستا از ایناست که یه خرده پهنند و مثل ساید بای سایدند! پیمان تصمیم گرفته اون خونه ای که تو کرج خریدیم رو بده به پیام داره برا توش وسیله می خره فعلا یخچالشو خریدیم تلوزیون و لباسشوییشم شاید هفته دیگه بگیریم بقیه چیزاشم تا این ده ماه بگذره خرد خرد می گیریم تا خونه که تخلیه شد ببریم اونجا و مبله اش کنیم تا آقا تشریف فرما بشه و بیاد اونجا زندگی کنه!جالبه که با اینهمه کاری که پیمان براش می کنه نه تنها تشکر تو کارش نیست بلکه همیشه پشت سر پیمان حرف که می افته میگه اینم روانیه... رد داده  ...دیواااااااانه است و از این حرفها ...خلاصه که خواهر دنیای جالبیه هر کی بیشتر بی احترامی و بی حرمتی می کنه بهش بیشتر خدمت می کنند ....خب دیگه من برم چند خطم باز تبدیل شد به شاهنامه... الان دیگه پیمان می رسه ....از دور می بوسمتون مواظب خودتون باشید بووووووووووووووووووس فعلا بااااااااااااااای 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۸/۰۱
رها رهایی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی