خواهرانه

باجی باجین اولسون سوز چوخدو وقت یوخدو
  • خواهرانه

    باجی باجین اولسون سوز چوخدو وقت یوخدو

شنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۰۵ ب.ظ

خانوم.صا.دقی!

سلاااااااام سلااااااااام سلاااااام سلاااااااام خوبید؟منم خوبم!جونم براتون بگه که دیروز صبح بعد از خوردن صبونه پیمان گفت جوجو می خوای بریم نظر.آباد یه سر به یاسها بزنیم؟ منم گفتم بریم ( هفته پیش شهرزاد طرز ریشه دار کردن شاخه های یاسو بهم یاد داده بود منم چندتایی شاخه از یاس های توی حیاط خونه مون تو کرج کندم و بردم تو نظر.آباد تو دو تا شیشه نوشابه  توی ماسه کاشتم و روشونو نایلون کشیدم و یه راه تنفس کوچولویی هم براشون گذاشتم و گذاشتمشون تو پاسیو توی هال تا ریشه بدند شهرزاد گفته بود که هر چند روز یه بار آبشونو چک کن اگه کم شده بود بهشون آب بده تا ریشه بدن پیمان هم برا همین گفت بریم یه نگاهشون بکن اگه آب لازم داشتند بهشون بده تا خشک نشن و بتونند ریشه بدن )...خلاصه آماده شدیم و راه افتادیم رفتیم اونجا دیدیم نه آبشون خوبه و هنوز به حد کافی آب دارند...دیگه مثل هر دفعه پیمان حیاطهارو جارو کرد و گلهای هر دو حیاطو آب داد منم چایی دم کردم و بعدشم پیمان اومد به کمک هم یکی از گلدونهای گلی که از کرج برده بودیم اونجارو با یه طناب بستیم به میله های روشنایی بالای پاسیو تو هال، چون گلش یه جوریه که مثل پیچکها حالت آویز داره و باید با نخی چیزی ببندی به دیواری جایی تا بتونه رشد کنه حالا عکسشو براتون پایین پست می ذارم تا ببینید اسم گلشو نمی دونم چیه برگاش شبیه گوش خرگوشه ولی ما بهش می گیم خانم صادقی(قبلا داستان اسمهای خنده دار گلامونو تو یکی از پستها بهتون گفته بودم...یادتون باشه گفتم بخاطر اینکه اون گلو آقای .صادقی املاکی سر کوچه مون بهمون داده بود و از اونجایی که همه گلها خانومند اسمشو گذاشتیم خانوم صا.دقی) ...خلاصه خانوم صادقی رو بستیم به میله های روشنایی و بعدش آبش دادیم و رفتیم یه چایی خوردیم ساعت حدودای سه و نیم بود من یه خرده کمرم درد می کرد و سرم هم گیج می رفت گفتم برم تو اتاق یه خرده بخوابم شاید خوب بشم( دوشنبه با اینکه دو هفته بیشتر نبود که خاله پری رفته بود دیدم دوباره تشریف فرما شده البته در حد چند قطره،از دوشنبه تا پنجشنبه غروب همینجور قطره ای بود تا اینکه از پنجشنبه زیاد شد و دیدم رسما دیگه خاله پری تشریفشو آورده...از دوشنبه کمرم همینجور درد می کرد دیگه وسطا پماد سا.لیسیلات زدم یه کم بهتر شد ولی دیروز ظهر کمرم دیگه داشت از شدت درد می شکست نمی دونم چرا ایندفعه اینجوری شده بود برا همین گفتم برم یه کم بخوابم شاید خوب بشه) پیمانم گفت منم سرم درد گرفته بذار منم بیام یه خرده بخوابم گفتم بیا...دیگه اومد و دوتا لحاف اونجا داشتیم اونارو پهن کرد رو زمین تا حالت پتو داشته باشه و نرم باشه بالشم گذاشت و گرفتیم تا پنج خوابیدیم (موقعی که زلزله شده بود یه خرده لحاف و این چیزا بردیم گذاشتیم نظر.آباد که اگه مشکلی پیش اومد بریم اونجا بمونیم چون خونه یه طبقه است و خطرش کمتره) ...پنج بلند شدیم یه چایی خوردیم و پیمان رفت ماشینشو تو حیاط بشوره منم دیگه حالم خوب شده بود شروع کردم به درست کردن عدس پلو(از خونه وسایلشو برده بودیم اونجا درست کنیم و ورداریم بیاریم برا ناهار و شام فردا، البته اولش پیمان می خواست برا مامانش ببره ولی بعدا گفت مامان اون روز هوس کباب کرده بود ایندفعه غذا نمی برم می رم از کبابی سر کوچه اش برا ناهار کباب می خرم) ...خلاصه مواد عدس پلو رو آماده کردم و گذاشتم دم بکشه و رفتم یه خرده نشستم و اینترنت گردی کردم تا اینکه پخت و گذاشتمش کنار تا خنک بشه بعدا ببریمش خونه...پیمان هم شستن ماشینو تموم کرد و اومد نشست یه خرده هندونه خورد، دیگه ساعت حدودای هشت و نیم بود  پیمان گفت جوجو کم کم جمع کن که بریم منم بلند شدم و اوضاع رو یه خرده مرتب کردم و لباس پوشیدم راه افتادیم سمت کرج، اتوبان انقدررررررررررررررررر شلوغ بود که مجبور شدیم از یه شهری به اسم گلسا.ر بریم تو تا برسیم به جاده .قدیم و بقیه اشو از جاده قدیم ادامه بدیم هر چند که اونجام شلوغ بود و کلی تو ترافیک موندیم تا اینکه ساعت ده و نیم رسیدیم خونه ..خونه هم اول یه خرده وسایلو ضد عفونی کردیم و بعد تو نظر.آباد ما یه کاکتوس داریم که من هر وقت می رفتم اپنجا اولین کاری که می کردم این بود که اونو با یه گل دیگه که اونجا بود آب می دادم موقع برگشتن هم یه بار دیگه آبشون می دادم می گفتم بیچاره اند تشنه نمونند دیروز رفتم دیدم یکی از شاخه های اصلی کاکتوسه که چندتا هم شاخه بالا سرش درآورده بود شل شده و یه وری افتاده پیمان گفت تو این بدبختو انقدرررررررررررررر آب دادی این اینجوری شده این کاکتوسه انقدری آب لازم نداره و هر دفعه باید خییییییییییییلی کم آبش داد آب زیاد اینو خراب می کنه منم بهش گفتم خب مرد حسابی اینو اون موقع که زیاد آبش می دادم بهم می گفتی گذاشتی خراب شده بعد داری بهم می گی گفت حواسم نبود اون موقع بهت بگم ...خلاصه که محبت زیادی من به جای اینکه باعث رشد خانم کاکتوس بشه بیشتر مانع رشدش شد و خرابش کرد برا اینکه کامل از دست نره برگشتنی پیمان گفت شاخه هاشو ببر ببریم خونه بذاریمش تو ماسه تا بگیره همینجوری اینجا بخواد بمونه خراب میشه منم بریدمش گذاشتمش تو سطل ماست و آوردمش کرج پیمان یه مقدار ماسه از نظر.آباد آورده بود اونو آورد و منم تو همون سطل ماسته ماسه ریختم و زیرشو سوراخ کردم و شاخه هارو توش کاشتم دادم پیمان گذاشت تو بالکن...بعد از کاشتن شاخه های کاکتوس اومدم رفتم صورتمو شستم و لباسمو عوض کردم و اومدم یه خرده روغن نارگیل به پوستم زدم و بعدم رفتم یه خرده شیر برا پیمان گرم کردم آوردم با خرما بخوره یه چایی هم برا خودم ریختم و آوردم نشستیم هم تلوزیون نگاه کردیم هم شیر و چاییمونو خوردیم ساعت دو اینجورا هم گرفتیم خوابیدیم...امروزم صبح ساعت هفت و نیم پیمان بلند شد و رفت زیر کتری رو روشن کرد منم با اینکه خیییییییییییلی خوابم می اومد بلند شدم تختو مرتب کردم و رفتم تو هال گفتم چه خبرته به این زودی بلند شدی؟ گفت آخه گرمم شده بود همش بالشم خیس عرق بود دیگه نتونستم بخوابم(اینجا چند روزیه هوا خیلی گرم شده دیروزم چون صبح تا شب نبودیم کولر خاموش بود و دیگه هوای خونه گرم بود و اونم گرمش شده بود البته من به لطف خاله پری عزیز همون دیشب که پیمان شر شر عرق می ریخت سردم بود و با پتو خوابیده بودم) ....خلاصه به لطف پیمان خروس خون بلند شدیم و صبونه خوردیم قرار بود ساعت ده پیام بیاد دنبال پیمان برند تهران خونه مامانش، دیگه تا ساعت ده بشه پیمان یه خرده خونه رو مرتب کرد و پارکتهارو تی کشید و وسایلشو آماده کرد ساعت ده هم رفت پایین و پیام هم همون موقع رسید و راه افتادند رفتند منم نشستم اینارو نوشتم ...خلاصه اینجوریاااااااااااااااا دیگه خواهر....خب من برم باتری تبلت هم ته کشیده ...شما هم مواظب خودتون باشید از دور می بوسمتون بوووووووووووووووووووووووس فعلا بااااااااااااااااااای 

💥گلواژه💥

ذهن ما باغچه است،
گل در آن باید کاشت
ور نکاری گل من

علف هرز در آن می روید.

زحمت کاشتن یک گل سرخ
کمتر از زحمت برداشتن هرزگی آن علف است!
گل بکاریم بیا
تا مجال علف هرز فراهم نشود.
بی گل آرایی ذهن،
نازنین،
هرگز آدم، آدم نشود..

(شعرش خیلی از نظر وزنی قوی نیست ولی مفهومی که می رسونه قشنگه برا همین گذاشتم اینجا که بخونید)

 

اینم عکس خانوم صا.دقی ما 

اون دو تا شیشه نوشابه بغلش هم که نایلون پیچشون کردم خانومای یاسند!

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۳/۱۰
رها رهایی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی