خواهرانه

باجی باجین اولسون سوز چوخدو وقت یوخدو
  • خواهرانه

    باجی باجین اولسون سوز چوخدو وقت یوخدو

سه شنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۵۵ ب.ظ

پیرزن با صفا و خوش اخلاق!

سلاااااااااااااام سلاااااااااااااام سلاااااااااام سلاااااااااام خوبید؟ منم خوبم! جونم براتون بگه که دیروز بعد از خوردن صبونه ساعت دوازده اینجورا لباس پوشیدیم و رفتیم پایین، اول پیمان با آبپاش کل گلدونهای پارکینگ و با نیلوفرهای دور دو تا درخت باغچه جلو در رو آب داد بعدش راه افتادیم پیاده رفتیم خیابون بهار و از بوفا.لو گوشت آبگوشتی و خورشتی خریدیم و بعد اومدیم سر راه از یه مغازه ای یه خرده سیب زمینی و پیاز و فلفل و زردآلو با دو کیلو باقالی گرفتیم و راه افتادیم سمت خونه،از تو آزادگان هم از یه عطاری من یه بیست گرمی وانیل گرفتم(بیست گرمش ده تومن بود...اینم گفتم که مضنده دستتون باشه😜😃! نمی دونم مضنده رو هم درست نوشتم یا نه؟! آخه اولین بار تو عمرمه که دارم می نویسمش تا حالا فقط شنیده بودم!) بعد از گرفتن وانیل هم تا زیر پل آزادگان رفتیم و اونجا یادمون افتاد که باید تخم مرغ هم می گرفتیم می خواستم بعد از ظهری کلوچه .فومن درست کنم برا روش دو تا زرده لازم داشتم پیمان گفت جوجو بذار بریم از اون سوپرمارکت اونور پل تخم مرغ هم بگیریم و بعد بریم چون سر راه فقط کوروشه و اونم که تخم مرغهاش بسته ایه و دونه ای نداره گفتم باشه و راه افتادیم رفتیم که دوتا تخم مرغ بگیریم رسیدیم جلو مغازه پیمان گفت جوجو پنج تا بگیر که سه تا هم برا مامانم ببرم گفتم باشه و رفتم پنج تا گرفتم و راه افتادیم دوباره رفتیم اونور پل(منظورم از اونور پل این نیست که از روی پل رد شدیم و رفتیم اونور، منظورم همون زیر پله از این سر پل به اون سر پل،چون روی پل.آزادگان فقط ماشین روئه و پیاده نمیشه از روش رد شد) از کنار یکی از ستونهای پل رد می شدیم که دیدیم یه پیرزنه که ظاهرا گدا بود لابلای گلها و درختهای کنار ستون پل جوری که از لاشون بسختی دیده میشد یه چیزی زیرش انداخته و نشسته و یه جعبه پیتزا هم جلوشه و داره سعی می کنه بسته کوچیک سسو با کارد میوه خوری که دستش بود باز کنه ولی نمی تونه همینجور رد شدنی با خودم گفتم کاش می رفتم براش باز می کردم ولی رد شدیم و رفتیم دو سه قدم بیشتر نرفته بودیم که پیمان گفت جوجو یه دونه از اون پاکت پولا مونده به نظرت بدیم به این پیرزنه؟ منم گفتم آره بده بیچاره است پیرزنه!اونم گفت باشه من اینجا وایستم تو برو بده بهش!(عید پیمان دو میلیون پول از تو گاوصندوق آورد و گفت جوجو این پولو می خوام بدم به فقیرهایی که سر راه می بینم، می خوام بذارمشون تو پاکت به نظرت تو ده تا پاکت هر کدوم دویست هزار تومن بذارم؟ منم گفتم تو بیست تا پاکت هر کدوم صدهزار تومن بذار هر چند که مبلغش کمتر میشه ولی اونجوری از تعداد افراد بیشتری دستگیری میشه به جای ده نفر بیست نفرو خوشحال می کنی اونم گفت باشه و از اونجایی که تو خونه پاکت نداشتیم خودمون نشستیم از کاغذهای A4 بیست تا پاکت درست کردیم و پولارو گذاشتیم توش و درشو بستیم از اونموقع هر وقت پیمان می رفت بیرون دو سه تا از پاکتهارو می ذاشت تو کیفش تا به نیازمندایی که ممکن بود سر راهش ببینه بده که تا دیروز همه رو داده بود و یه دونه پاکت بیشتر نمونده بود و آخریش بود ) دیگه پیمان پاکته رو داد به من و بردم دادمش به پیرزنه و گفتم حاج خانوم این عیدی شماست اونم خوشحال شد و کلی ازم تشکر کرد می خواستم برگردم بهش گفتم حاج خانوم می خوای سسو برات باز کنم؟ گفت آخه دستات کثیف میشه دخترم! گفتم نه بابا کثیف نمیشه بده بازش کنم اونم خوشحال چاقو و سسو داد دستم و گفت خدا تورو رسوند دخترم، خودم هر کاری کردم نتونستم بازش کنم این پیتزارو یه دختره داشت از اینجا رد میشد برام خرید منم نشستم بخورم ولی اینو بلد نبودم باز کنم!...منم براش بازش کردم و دادم دستش گفتم حاج خانوم فقط آروم بریز که یهو نریزه زمین،چون کلا سرشو بریدم ممکنه زیاد بریزه اونم با خنده گفت ااااااااااااااااااااااااااااااالهی خوشبخت بشی دخترم ایشالاااااااااااااا خدا کمکت کنه دستت درد نکنه...انقدرررررررررررررررررررر خنده پیرزنه قشنگ بود انقدررررررررررررررررررر آدم با صفایی بود و ازش انرژی مثبت تراوش می شد و انقدررررررررررررررررر اون جایی که نشسته بود لابلای گلها و چمنها و درختها قشنگ بود که دلم نمی خواست برم و دوست داشتم بشینم پیشش ولی مجبوری ازش خداحافظی کردم و در حالی که همینجور دعام می کرد راه افتادم رفتم پیش پیمان! پیمان هم گفت خیلی لفتش دادی فکر کردم نشستی با پیرزنه داری پیتزا می خوری! منم کلی به حرفش خندیدم و قضیه باز کردن سسو براش تعریف کردم!...نیست که پیرزنه پشت ستون تو درختا نشسته بود از اونجایی که پیمان وایستاده بود پشت ستون دیده نمی شد منم چون رفته بودم اون پشت پیمان ندیده بود که چیکار دارم می کنم...خلاصه با یه حس و حال خوبی که پیرزنه بهم داده بود با پیمان راه افتادم به سمت خونه...خونه که رسیدیم چون از شب قبلش نخود لوبیا خیس کرده بودیم و قرار بود آبگوشت درست کنیم که پیمان ببره برا مامانش اول از همه رفتم اونو بار گذاشتم تا آروم آروم برا خودش بپزه بعدش اومدم خمیر درست کردم تا عصری کلوچه.فومن درست کنم پیمان هم گوشتو پاک کرد و خرد کرد و شست منم بعد از اینکه خمیرو درست کردم و گذاشتم استراحت کنه اومدم گوشتو بسته بندی کردم و گذاشتم تو فریزر و بعدم اومدم دو تا چایی ریختم نشستیم خوردیم و ساعت چهار اینجورا بود گرفتیم تا پنج خوابیدیم بعدش بلند شدیم باقالیه رو پاک کردیم و شستیم و بسته بندی کردیم و راهی فریزرش کردیم بعدش لوبیا پلو تو یخچال داشتیم اونو گذاشتم گرم شد آوردم برا شام خوردیم و همزمان هم برنامه.زندگی .پس از .زندگی رو از کانال چهار دیدیم بعد از تموم شدن برنامه رفتم ظرفهای شامو شستم و مشغول درست کردن کلوچه شدم که وسطاش شهرزاد زنگ زد و همینجور که داشتم خمیرارو شکل می دادم باهاش حرف زدم که از همینجا ازش تشکر می کنم مرررررررررررررررررررررررررررسی خانباجی که بهم زنگ زدی کلی خوشحال شدم دست گلت درد نکنه زحمت کشیدی بوووووووووووووووووووووووس...بعد از حرف زدن با شهرزاد دوباره به کارم ادامه دادم تا اینکه کلوچه ها همه پخت و گذاشتم سرد شدند و پیمان اومد هفت تاشو گذاشت تو کیسه فریزر که هم برا مامانش ببره هم برا پیام و هشت تاشم توی یه کیسه دیگه گذاشت که خودمون بخوریم(پونزده تا بودند) ....بعد از بسته بندی کلوچه ها دیگه رفتم صورتمو شستم و لباسمو عوض کردم و اومدم نشستیم یه خرده تلوزیون نگاه کردیم و یه خرده میوه خوردیم و حرف زدیم و آخر سر هم یه چایی خوردیم و ساعت یک و نیم اینجورا گرفتیم خوابیدیم امروزم ساعت نه بیدار شدیم پیمان یه خرده ورزش کرد و بعدش اومد یه لیوان شیر با یه کلوچه به جای صبونه خورد و برا منم چایی دم کرد و نون داغ کرد و پنیر گذاشت تو آب تا بعدا صبونه بخورم و خودشم بلند شد و آماده شد ساعت ده پیام اومد دنبالش رفتند تهران خونه مامانش... منم دو تا دونه ظرف تو ظرفشویی بود اونارو شستم و اومدم نشستم اینارو برا شما نوشتم و الانم اینارو پست کنم می خوام برم صبونه بخورم....خب دیگه من برم نون پنیرمو بخورم که خییییییییییییییییییییییییلی گشنمه.... از دور می بوسمتون مواظب خودتون باشید خییییییییییییییییییییییییییییییییییلی خییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی خیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی بیشتر از اون چیزی که فکرشو بکنید دوستتون  دارم....بووووووووووووووووووووووووووس بااااااااااااااااااای 

 

💥 گلواژه💥
اخلاق خوب صاحبش را به بهشت می برد! 

 

راستی یه چیزی تعریف کنم بخندید بعد برم! شنبه با گل پسر رفته بودیم بیرون موقع برگشتن پیمان جلو یه خدمات .ارتباطی که سر کوچه خودمون هم بود وایستاد و گفت جوجو برو از اینجا بپرس که برا فروش سهام.عدا.لت باید کد.بورسی رو از کجا بگیریم؟(ما خودمون سهام نداریم ولی مامان پیمان داره وبرا اون می خواست بدونه) منم رفتم و یه چند نفری اون تو، توی نوبت بودند ازشون اجازه گرفتم و گفتم من فقط یه سوال می خوام بپرسم اونام کشیدند کنار و گفتند بفرمایید رفتم جلو و از یکی از مسئولای اونجا که یه مرد مسنی بود پرسیدم آقا برای گرفتن کد .بورسی برا فروش سهام. عدا.لت باید کجا بریم؟ گفت تکلیف مستقیم و غیر مستقیم بودنشو مشخص کردید؟ گفتم بعله مستقیمو انتخاب کردیم گفت حالا که مستقیمو انتخاب کردید باید برید سجا.م ثبت نام کنید گفتم سه جاااااااااااا چه خبره آخه؟حالا کجا باید بریم؟ با خودم گفتم یه جا دو جا هم نه، سه جاااااااااااااااااااااا!!! پیرمرده در حالیکه چشاش گرد شده بود و به زور جلوی خنده اشو گرفته بود گفت سه جا نه خانوم! سایت سجااااااااااا.م ....باید برید تو سایت سجا.م ثبت نام کنید تا احراز هویت بشید ..!!!. وااااااااااااااااااااااای منو می گید خنده ام گرفته بود مگه می تونستم جلو خودمو بگیرم همونجوری با خنده از پیرمرده که خودشم داشت می خندید خداحافظی کردم و اومدم بیرون و رفتم تو ماشین برا پیمان تعریف کردم و اونم کلی بهم خندید(وقتی پیرمرده توضیح داد تازه فهمیدم که منظورش از اینکه گفته باید سج.ام ثبت نام کنید این نبوده که باید سه جا هم ثبت نام کنید بلکه منظورش سایتی به اسم سجا.م بوده که باید می رفتیم و توش ثبت نام می کردیم با خودم گفتم بر پدرتون با این نامگذاری سایتهاتون ...آخه اینم شد اسم؟؟؟!!! )

 

اینم عکس کلوچه ام(یادم رفته بود ازشون عکس بگیرم چون همه رو پیمان گذاشته بود تو نایلونو درشونو بسته بود تنبلیم اومد دوباره درشون بیارم برا همین از همون یه دونه ای که گذاشته بودم بیرون که با چایی بخورم عکس گرفتم برا همین ببخشید که عکسش خیلی قشنگ نیست)

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۳/۰۶
رها رهایی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی