خواهرانه

باجی باجین اولسون سوز چوخدو وقت یوخدو
  • خواهرانه

    باجی باجین اولسون سوز چوخدو وقت یوخدو

سه شنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۲:۴۵ ب.ظ

آخه این چه تابلوئیه زن حسابی؟!

سلاااااااااام سلاااااااااام سلاااااااااام سلاااااام خوبید؟منم خوبم! جونم براتون بگه که شنبه و یکشنبه بازم رفتیم تهران و دنبال خونه برا اجاره گشتیم! هر چی فکر می کنم یادم نیست شنبه چه خونه هایی رو دیدیم (بعضی روزها انگار به کل از حافظه ام پاک می شن ) ولی یکشنبه یادمه که صبح خونه بودیم و چون هوا مرتب ابری می شد و هر از گاهی هم یه بارونی می زد دو به شک بودیم که بریم تهران یا نه که بعد از ظهر ساعتای سه اینجورا دیدیم هوا خوبه دیگه آماده شدیم و سه و نیم راه افتادیم اتوبان هم خلوت بود و دیگه چهارو ربع اونجا بودیم ایندفعه می خواستیم خونه های سمت غرب تهرانو مثل فردوس و شقایق و سازمان برنامه و پونک و اونورارو ببینیم...اون چند روزی که تو نارمک دنبال خونه می گشتیم من به پیمان گفتم نارمک خیلی شلوغه کاش می شد می رفتیم سمت غرب یه جای خلوت تر و دنج تر می گرفتیم اونم گفت منم غربو بیشتر دوست دارم کمتر شلوغه فقط بخاطر مامان می خوام سمت شرق بگیرم که نزدیکتر باشم و بتونم راحتتر بهش سر بزنم منم گفتم حالا غربم بگیریم بلاخره تو این شهریم دیگه؛ حالا اگه آدم نخواد بخاطر ترافیک با ماشینم بره بلاخره تو هر چند قدم با فاصله کمی هم ایستگاه مترو هست هم اتوبوس و بی آر تی و... هروقت آدم خواست می تونه راحت بره نارمک و برگرده اونم گفت آره راست می گی ایندفعه می ریم سمت غرب ببینیم چیزی پیدا می کنیم...خلاصه یکشنبه رفتیم سمت غرب و به چندتا بنگاه سر زدیم البته من نشستم تو ماشینو پیمان رفت فایلاشونو دید خیلیاشون فایل مناسبی نداشتند و پیمان بهشون شماره داد که اگه فایلی با مشخصاتی که مد نظر ما بود اومد بهمون خبر بدن ولی دو تاشون یکی دو مورد بهمون معرفی کردند که در نهایت رفتیم دو تاشو دیدیم یکیش یه مجتمع شصت واحدی بود که همراه کارشناس املاک رفتیم دیدیم تو لاله مرکزی سمت غیاثی پور بود محله مرتب و منظمی بود و خیابونش هم پهن و خوب بود خود ساختمون هم خیلی نمای قشنگی داشت و محوطه اش گلکاری شده بود و لابی بزرگ مبله داشت نگهبان و سرایه دار بیست و چهار ساعته هم داشت ولی وقتی رفتیم بالا واحدو دیدیم خیلی خوشمون نیومد از در که می رفتی تو انگار وارد یه جای خالی مثل یه مغازه می شدی که تهش سمت پنجره فقط یه اوپن آشپزخونه با یه سینک ظرفشویی می دیدی بعد که تو می رفتی حالا سمت راست اتاق و سرویس و حمومو می دیدی نقشه اش اصلا خوب نبود و کلا به دل آدم نمی نشست دیواراش هم خیلی تر تمیز نبود و املاکیه هم می گفت صاحبخونه اش قبول نمی کنه که نقاشیش کنه بعدا بده دست مستاجر؛ می گه همینه که هست می خوان بخوان نمی خوان نخوان پیمانم گفت خب با این قیمت آدم می تونه یه خونه تمیزتر و بهتر اجاره کنه دیگه چرا بیاد اینجارو بگیره(خونه پنجاه و پنج متر بود رهنش پنجاه میلیون و اجاره اش ماهی سه میلیون) ...خلاصه بی خیال اونجا شدیم و رفتیم مورد بعدی رو که یه املاکی دیگه بهمون معرفی کرده بود ببینیم اونو دیگه املامیه باهامون نیومد تلفنی با مستاجرش هماهنگ کرده بود که خودمون بریم ببینیم از رو آدرس رفتیم پیداش کردیم توی یه خیابونی به اسم رضایی بود اونم یه ساختمون هفتاد واحدی بود که بازم نگهبان و سرایه دار داشت و توی ورودی ساختمون که از خیابون پله می خورد و می رفت بالا یه در چوبی خیلی بزرگ و خوشگل داشت که مثل هتلها اولش وارد یه لابی بزرگ میشد که مبل و میز و صندلی داشت با تزئناتی مثل گلهای مصنوعی قشنگ و این چیزا بعدش اتاق نگهبانی بود و بعدم آسانسورو راه پله ها که برای بلوک AوB مجزا شده بودند (ساختمون تو دوتا بلوک بود که هر بلوکش سی و پنج واحد بود و در کل می شد ۷۰واحد پنج طبقه بود تو هر طبقه ۱۴ واحد!این خونه طبقه دوم بود واحد ۳۵) ...خلاصه رفتیم تو نگهبانه گفت با کی کار دارید گفتیم از طرف املاک اومدیم واحد ۳۵رو ببینیم اونم گفت آها برا بازدید اومدید؟ گفتیم بعله و اونم راهو نشونمون داد گفت بلوک A هستش و با دست اشاره کرد به سمت آسانسورو گفت بفرمایید از اون طرف ما هم تشکرکردیم و با آسانسور رفتیم بالا؛ راهروش دقیقا شبیه راهروهای هتلها بود دقیقا مثل اونا ردیفی از درها کنار هم قرار داشتند رفتیم سمت واحد ۳۵ و در زدیم یه زنه دماغ عملی تقریبا سی و هفت هشت ساله بدون روسری و با پاهای باز درو باز کرد و بهش گفتیم از املاک اومدیم اونم گفت تا شما کفشهاتونو در بیارید من می یام خدمتتون و رفت تو و یه مانتو جلو باز که جلوشو با دست گرفته بود تنش کرد و یه شالم بدون اینکه ببنده همینجوری انداخت سرشو برگشت گفت بفرمایید تو؛ منم تو اون فاصله بند کفشهامو باز کردم و رفتیم تو جلوی در ورودی یه راهروی باریکی بود که دستشویی توش بود و بعد می پیچید تو هال؛ وارد هال که شدیم اولین چیزی که چشمم بهش افتاد یه تابلوی سه تیکه بزرگ بود مثلا اندازه یک و نیم متر(هر تیکه اشو نیم متر در نیم متردر نظر بگیرید) از این تابلوها که فلزی اند و طرح برجسته اند از اونا بود؛ رو هر کدوم از تیکه هاش طرح یه زنه نیمه لخت بود که تو حالتهای مختلف خوابیده بود و خییییییییییلی خیییبییییییلی خیییییییییییلی معذرت می خوام باسنش به صورت یه باسن واقعی و برجسته از تابلو زده بود بیرون؛ یعنی دیوارو نگاه می کردی انگار سه تا باسن تو اندازه واقعی تو حالتهای مختلف چسبونده باشند به دیوار و از دیوار زده باشند بیرون! با خودم گفتم یا خدااااااا این دیگه چه تابلوئیه آخه؟! آدم تابلو به دیوار می زنه اما نه این تابلورو که دقیقا فقط به یه چیز خیلی زشت اشاره می کنه و هیچ برداشت دیگه ای ازش نمیشه کرد! خلاصه در حال تعجب برگشتم به جاهای دیگه خونه هم نگاه کن کردم نقشه خونه بد نبود یه آشپزخونه فسقلی داشت که یه پنجره به سمت خیابون داشت یه اتاق هم چسبیده به آشپزخونه که اونم  باز یه پنجره بزرگ به سمت همون خیابونی که ازش اومدیم داشت حمومش هم ته همین اتاق بود هالشم به شکل مربع بود و اونم یه پنجره دیگه به سمت یه خیابون دیگه داشت که در واقع به سمت حیاط مجتمع بود که باغچه های بزرگ داشت که درخت و گل و این چیزا توش بود و خیلی ناز بود مجتمع چون دو نبش بود برا همین پنجره هاش به دو تا خیابون باز می شدند و در کل می شد گفت نورش عالی بود چون هم از طرف آشپزخونه نور داشت هم از طرف اتاق و هم از طرف هال؛ و چون رو به آفتاب بود آفتابم صد در صد داشت حالا اونموقع که ما رفته بودیم دم دمای غروب بود و دیگه آفتاب رفته بود ولی با اینهمه نورش خیلی خوب بود در کل خونه اش خونه خوبی بود و شیک و تر تمیز و خوشگل؛ کفشم سنگ بود و سیستم گرمایشش هم از کف بود در کل به دلمون نشست فقط تنها ایرادی که داشت در ورودیش حفاظ نداشت و پنجره هاشم دو جداره نبودند و معمولی بودند و ممکن بود از سمت خیابون صدا بیاد تو ...بعد اینکه کل خونه رو دیدیم من از زنه که از همون اول تو هال جلوی در ورودی وایستاده بود پرسیدم ساختمونش ساختون آرومی هست؟ گفت همیشه همینجوریه که الان می بینید آروم و ساکت؛ با اینکه هفتاد واحده اما انگار نه انگار که کسی توشه گفتم این واحد بغلیها چی اونام آرومند؟سرو صدا ندارند؟ گفت نه اصلااااااااا! اینجا خیلی آرومه و اکثرا هم نیستند!بعدش گفت اینجا چون اکثرا همه مجردند یا نیستند یا اگه باشند سروصدایی ندارند البته نه از اون مجردها که مهمون بیارند و ببرند و شلوغ کنند چون اینجا اصلا اجازه این کارارو نمی دن برا همین همه سرشون تو کار خودشونه و هیچ سرو صدایی ندارند...بعدش گفت من فقط بخاطر اینکه رهن و اجاره رو برده بالا دارم از اینجا می رم وگرنه خیلی از اینجا راضی بودم پیمان گفت شما چقدر می دادین؟ گفت من بیست میلیون پیش داده بودم ماهی هم دو میلیون و پونصد می دادم الان میگه پیشو بکن پنجاه میلیون ماهی سه میلیون و صدم بده که من دیگه گفتم بلند می شم نمی خوام دیگه اینجا بشینم پیمان گفت به ما هم همونو گفته (یعنی پنجاه رهن و سه و صد هم اجاره) منم گفتم واقعا رهن و اجاره شما بیست با دو و پونصد بود؟ گفت آره گفتم آخه چه خبره یهو بیستو کرده پنجاه و دو و پونصدم سه تومن؟! گفت نمی دونم والله همینجور یهو برده بالا و منم با خودم گفتم اگه قرار باشه که این هر سال انقدر ببره بالا که من نمی تونم از پسش بر بیام برا همین تصمیم گرفتم از اینجا برم ...خلاصه یه خرده حرف زدیم و دیگه خداحافظی کردیم و اومدیم بیرون ...یه خرد در موردش با هم حرف زدیم و مشورت کردیم در کل پیمان گفت اینجور خونه ها چون اکثرا مجردند و تعداد واحداشونم زیاده همه جور آدمی توش پیدا میشه و با اینکه سرایه دار و اینا دارند خیلی امنیت ندارند و بهتره آدم جایی خونه بگیره که همه خونواده باشند اونجوری امنیتش بیشتره و حواسشونم بیشتر  به خونه است...برا همین با اینکه خونه خوبی بود ولی تصمیم گرفتیم که بی خیال اونجا بشیم و بگردیم دنبال یه جای بهتر...بعد از شور و مشورت و تصمیم گیری چون دیگه هوام تاریک شده بود برگشتیم سمت کرج...ساعت ده بود رسیدیم خونه برا شام هم هیچی نداشتیم گشنه مون هم بود تو یخچال گوجه داشتیم سر راهم تخم مرغ و فلفل دلمه گرفته بودیم؛ دیگه وقتی رسیدیم من بعد از عوض کردن لباسام و شستن دست و صورتم پریدم تو آشپزخونه و سریع یه املت خوشمزه درست کردم و آوردم خوردیم و بعدشم یه چایی خوردیم و نشستیم تلویزیون نگاه کردیم و حول و حوش ساعت دو هم گرفتیم خوابیدیم.....

 

✴️گلواژه✴️

یک ضرب المثل مغولستانی می گوید«عقاب؛ مگس شکار نمی کند.» در زندگی در پی چیزی باشید که در شأن شماست!

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۲/۲۳
رها رهایی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی