خواهرانه

باجی باجین اولسون سوز چوخدو وقت یوخدو
  • خواهرانه

    باجی باجین اولسون سوز چوخدو وقت یوخدو

شنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۹، ۰۷:۰۳ ب.ظ

سردرد لعنتی!

سلاااااام سلااااااااام سلااااااااام سلااااام خوبید؟ منم خوبم! جونم براتون بگه که امروز صبح هشت بلند شدیم و صبونه خوردیم و ده با گل پسر راه افتادیم سمت تهران، رفتیم تعاونی پیمان اینا و پیمان رفت یه خرده پول جابه جا کرد و اومد برگشتیم کرج و رفتیم جلوی پاساژی که آقای میر.محسنی اونجا مغازه سکه .فروشی داره پارک کردیم و من موندم تو ماشین و پیمان رفت چندتایی سکه بخره (امروز اولین روزی بود که بعد از تعطیلات کرو.نایی میر.محسنی اینا باز کرده بودند) رفت و یه ربع بعدش اومد گفت کارتمو دادم بهش و قرار شد بعد از ظهر بکشه و پول سکه هارو کم کنه و عصری برم هم کارتو بگیرم ازش هم سکه هارو (تعاونی پیمان اینا چون بانک نیست و موسسه است پولاشو از طریق بانک.سپه جابه جا می کنه و معمولا یه نصف روز طول می کشه تا پول بیاد به حساب آدم،پیمانم چون صبح پول انتقال داده بود گفته بودند چهار به بعد می یاد تو حسابت و برا همین کارتشو داده بود به میر.محسنی که بعد از ظهری پول اومد تو کارت بکشه و بره بگیرتش) خلاصه اومد سوار شدیم و رفتیم جلوی یه لوازم شیرینی فروشی وایستاد و من رفتم یه کیلو پودر قند و یه کیلو هم نشاسته ذرت گرفتم(برا یه سری دستور شیرینی که تو ذهنمه و درآینده نزدیک ایشالا قراره درستشون کنم) انقدرررررررررر هم شلوغ بود که نگو یعنی امروز نه تنها اونجا که همه جا شلوغ بود و انگار نه انگار که کرو.نایی باشه خیییییییییییلی بدجور بود به نظرم تو یکی دو هفته آینده تعداد مبتلاها با این اوضاع شلوغیها خیییییییییییلی بالا می ره و بازم مجبور میشن محدودیت بذارند...خلاصه اونارو گرفتم و سوار شدم رفتیم یه خرده شیر و ماست گرفتیم و بعدم پیمان از نونوایی هشت تا نون گرفت و اومدیم خونه،تو خونه هم بعد از اینکه وسایلو ضدعفونی کردیم و شیرو جوشوندیم و ریختیم تو شیشه و گذاشتیم تو یخچال و نونو بسته بندی کردیم و فرستادیمش تو فریزر یه چایی خوردیم و یه ساعتی خوابیدیم قبل از خوابیدن سرم یه کوچولو در حد خیلی کم درد می کرد بعد از اینکه خوابیدیم و بلند شدیم دیدم به جای اینکه خوب بشه بدتر شده و علاوه بر اینکه درد می کنه انگار رو گردنم هم بند نیست و یه جورایی سرگیجه خفیف دارم از دیروز پیمان یه مقدار باقالی خریده بود بذاریم تو فریزر که پوست اولیه اشو دیروز گرفته بود و مونده بود پوست داخلیش که دیروز دیگه حال نداشت و خسته شده بود گذاشته بود امروز بگیره، دیگه اونو از یخچال آورد بیرون و منم رفتم کمکش کردم تا اینکه تموم شد ولی سرم همونجوری هم درد می کرد هم گیج می رفت بعد از اینکه باقالیها تموم شدند یه چایی ریختم و با خرما آوردم گذاشتم که بخوریم و همون موقع هم رفتم دستگاه فشار خونو آوردم فشار هر دو دستمو گرفتم دیدم فشارم پایینه هردوش نه روی شیش بود (9روی 6) پیمان گفت چندتا خرما بخور فشارتو می بره بالا، دیگه چایی رو با سه چهار تا خرما خوردم و یه خرده سرگیجه ام بهتر شد ولی سرم همچنان درد می کرد (پریشبم از شدت سر درد داشتم می مردم شب به سختی خوابم برد صبح که بلند شدم دیدم خوب شده،حالا من اون موقعها هم بهتون گفتم اینهمه سال فکر می کردم سینوزیته ولی بعد از اینکه ام آر. آی .از .مغزم گرفتم و دکتر گفت که سینوسهات سالمند فهمیدم که سینوز.یت نیست و رفتم تو اینترنت کلی خوندم و تحقیق کردم بلاخره از روی علایمی که داشتم فهمیدم که میگرنه یه موقعهایی که ماست و این چیزا می خورم یا بوی عطر بهم می خوره یا عصبی و ناراحت می شم یا خسته میشم سریع عود می کنه و پدرمو درمی یاره )...خلاصه یه خرده بهتر شدم و رفتم باقالیهارو شستم و بسته بندی کردم گذاشتم تو فریزر و یه خرده هم وسایل سالاد شستم و گذاشتم کنار که پیمان بعدا سالاد درست کنه پیمان هم زنگ زد به میر .محسنی اونم گفت سکه هاش آماده است لباس پوشید و رفت اونارو بگیره و منم زیر کتری رو روشن کردم و اومدم نشستم اینارو نوشتم الانم خداروشکر سر دردم هم خوب شده ولی به شدت گشنمه و هیچی هم نداریم که بخوریم دیروز پیمان یهو به سرش زد که چند روزی هیچی درست نکنیم و به جاش سالاد بخوریم می گفت از هر چی غذاست خسته شدم بذار یه چند روز سالاد بخوریم تا بدنمون رفرش بشه منم گفتم باشه ولی الان انقدرررررر گشنمه که از گفته خودم پشیمونم ولی حال و حوصله غذا درست کردن هم ندارم حالا شاید یه نون پنیری چیزی بخورم و خودمو سیر کنم ....خلاصه اینجوریا دیگه خوااااااااااهر....من برم یه چیزی پیدا کنم بخورم تا از گشنگی تلف نشدم شمام مواظب خودتون باشید می بوسمتون بوووووووووووووس فعلا بااااااااااااای 

 

*گلواژه*

گاهی سکوت شرافتی دارد که گفتن ندارد!

 

 

 

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۱/۳۰
رها رهایی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی