خواهرانه

باجی باجین اولسون سوز چوخدو وقت یوخدو
  • خواهرانه

    باجی باجین اولسون سوز چوخدو وقت یوخدو

پنجشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۸، ۱۰:۴۱ ق.ظ

کتابخونه دم دستی من

سلاااااااام سلااااااام سلااااااااام سلااااااااام خوبید؟ منم خوبم! جونم براتون بگه که اومدم دو نکته کوتاه بگم و برم چون رگ گردنم چند روزیه که بدجور گرفته و نمی تونم سرمو زیاد پایین بندازم چون درد می گیره باید یه خرده بهش استراحت بدم تا خوب شه اما نکات کوتاهی که می خوام بگم یکیش اینه که تو روز حتما سه لیوان آب بخورید... چرا؟؟؟ برا اینکه آب هم پوستتونو خوشگل و صاف و شفاف می کنه و حالت کشسانی اونو حفظ می کنه و نمی ذاره چروک بشه و جوان نگهتون می داره هم سموم بدنتونو دفع می کنه هم دستگاه گوارشتونو تنظیم می کنه و نمی ذاره که یبوست بگیرید و... هزارتا خواص دیگه که دیگه من نمی نویسم اینجا و خودتون برید سرچش کنید بخونید...اما چرا سه لیوان؟! برا اینکه اطلاعات در مورد هشت لیوان آب در روز ضد و نقیضه و یکی میگه بخورید خوبه،اون یکی میگه نخورید ضرر داره! ما می یاییم حد وسطو می گیریم که اگرم ضرری داشت متوجه ما نشه حالا حد وسط میشه چهار لیوان،ولی برا من حد وسطش همون سه لیوانه و به نظرم کافیه چون خودم خوردن هشت لیوان آبو تجربه کردم و اصلا به کسی توصیه نمی کنم چون هشت ماهی که من روزی هشت لیوان آب می خوردم به انواع دردا مبتلا شدم که بدترینش کلیه درد و مثانه درد بود به نظرم هشت لیوان یه خرده افراطیه و پدر کلیه و مثانه رو درمی یاره و بهشون خیییییییییییلی فشار می یاره همون سه لیوان منطقی تره! اونم اینجوری که یه لوانشو ناشتا به محض بلند شدن از خواب بخورید که خوندم خیلی برا بدن مفیده و سموم بدنو دفع می کنه و پوستم عالی می کنه مخصوصا اگه آب ولرم بخورید (بیشتر توضیح نمی دم خودتون خواصشو برید بخونید) لیوان دومو ظهر بخورید اگه نیم ساعت قبل غذا باشه که عالیه و لیوان سوم رو هم قبل از خواب بخورید!...اگه فکر می کنید که ممکنه نصف شب اذییتتون کنه و مجبور بشید وسط خوابتون بلند شید برید دستشویی، دو ساعت قبل از اینکه بخوابید بخورید که تا موقع خواب دستشویی هم رفته باشید و با خیال راحت بخوابید! این از این !...نکته دومی که می خوام بگم اینه که من چون اکثرا یه کتاب دستمه و دارم می خونم این کتابو همش می ذاشتم روی میز عسلی بغل مبل و این برا ما شده بود معضل، از اونجایی که پیمان خان به نظم و ترتیب خونه خیلی اهمیت میده تا من این کتابو یه لحظه می ذاشتم زمین و می رفتم دنبال کاری برمی گشتم می دیدم نیست و یه خرده دنبالش می گشتم و بعدش می فهمیدم که آقا برده گذاشته تو کتابخونه و من مجبور می شدم دوباره برم بیارمش و یه خرده هم بهش غر بزنم که چرا اینکارو می کنه و از اونجام که پیمان کلا کار خودشو می کنه و توجهی به غرهای من نداره دوباره یه ثانیه از کتاب غافل می شدم منتقل می شد تو کتابخونه و دوباره باید می رفتمش می آوردمش ...این قضیه همینجور ادامه داشت تا اینکه یه روزی یکی از همسایه هامون یه جعبه ام دی اف گذاشته بود پشت در کنار سطل آشغال که بندازه دور،ما دیدیم جعبه اش هم صحیح و سالمه هم تر تمیزه ورداشتیم آوردیمش بالا و حسابی تمیز و استرلیزه اش کردیم و پیمان گفت بذاریم زیر گلدون زنبورک جلو پنجره یه خرده بیاد بالاتر تا بهتر نور بخوره(زنبورک اسم یکی از گلامونه... در واقع اسم این گل که حالا عکسشم می ذارم ببینید گل گندمه ولی پیمان اسمشو گذاشته زنبورک، حالا رو چه اساسی نمی دونم !؟ خلاصه الان سالهاست که بهش می گیم زنبورک...کلا گلای ما اسمهای خاصی دارند که پیمان روشون گذاشته و به همون اسم هم صداشون می کنیم مثلا به حسن یوسف می گیم حسن آقا!...یا یه گلی داریم که نمی دونم اسمش چیه ولی بهش می گیم خانوم صادقی، چون املاکیه سر کوچه مون آقای صادقی بهمون داده و از اونجام که گلا همشون خانومند بهش می گیم خانوم صادقی، یا یکیشون هست چون ساقهاش حالت زیگزاگی دازه بهش می گیم خانم زیگزاگی و خلاصه اسامی اینجوری که تو خونه ما زیاده!کلا پیمان اسم چیزی رو ندونه یا یادش نیاد سریع یه اسم دیگه براش می ذاره مثلا بعضی وقتها اسم کنترل تلوزیون یادش می ره میگه میکروفون کو؟منم چون می دونم که منظورش کنترله پیداش می کنم میدم دستش یا یه وقتهایی ملاقه می خواد تا یه غذایی چیزی بکشه می گه اون شیپورم بیار منم می فهمم که ملاقه می خواد...)...خلاصه گذاشتیمش زیر زنبورک و اومد بالا و براش بهتر شد! از اونورم چون داخل جعبه خالی بود من داشتم فکر می کردم که چیکار بکنیم و چی توش بذاریم که یهو پیمان رفت کتابای منو که رو میز کنار مبل بودند آورد و چید توش و گفت از این به بعد این کتابای دم دستیتو بچین تو این تا خونه مرتب بمونه منم دیدم راست میگه فکر خوبیه و اینجوری دیگه کتابام دم به دقیقه منتقل نمیشن تو کتابخونه که حرص بخورم از اونورم دم دستم هستند و هر وقت خواستم راحت ورمی دارم می خونم و می ذارم سر جاشون، برا همین از این فکر استقبال کردم و از اون موقع دیگه اون جعبه شد کتابخونه دم دستی من و خیییییییییییییلی به دردم خورد! خیبیییییییییییییییلی هم دوستش دارم چون احساس می کنم بودن کتاب تو هال هالمونم خوشگل کرده چون کتابخونه بزرگم تو یکی از اتاقهاست و زیاد تو دید نیست ولی این فسقلی بالای هاله و دیدن چند تا کتاب توی اون حس و حال قشنگی به آدم میده...اینو گفتم برا اینکه بگم شمام تو خونه تون برا چیزایی که حس می کنید نظم خونه رو به هم می زنند یه چیز دم دستی اینجوری تعبیه کنید (مثلا اسباب بازهای بچه ها یا کیف و کتاباشون یا... هر چیزی که فکر می کنید زیاد استفاده میشه و باید وسط خونه باشه ولی اوضاع رو آشفته می کنه اینکارو بکنید تا هم در دسترستون باشند هم خونه مرتب باشه و هم یه قشنگی و زیبایی خاصی به محیط زندگیتون بده و حالتونو خوب کنه) ...خلاصه خواهر اینجوریا دیگه اینم از نکته های من...می گم مثلا می خواستم کوتاه بنویسم بازم شد شاهنامه....من دیگه برم تا این گردن بیشتر از این به باد فنا نرفته ...از دور می بوسمتون مواظب خود گلتون باشید بووووووووووووووووووس فعلا بااااااااااااای 

راستی امروز تولد آیسله نه؟! فک می کنم اینجور باشه حالا برم تقویمو نگاه کنم اگه بود یه تبریکی بگم ....

 

*گلواژه*

هرگز هرگز هرگز در زمان عصبانیت تصمیم نگیرید که خطرناکترین و غیر منطقی ترین تصمیمها مال زمان عصبانیت هستند و بیشترین آسیبهارو به خودمون و اطرافیانمون و زندگیمون می زنند !

 

اینم عکس کتابخونه فسقلی من همراه با خانوم زنبورک

 

 

 

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۱۱/۱۷
رها رهایی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی