خواهرانه

باجی باجین اولسون سوز چوخدو وقت یوخدو
  • خواهرانه

    باجی باجین اولسون سوز چوخدو وقت یوخدو

سه شنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۸، ۰۴:۳۴ ب.ظ

چیپس و کفتر

سلاااااااااام سلاااااااام سلااااااام سلااااااام خوبید منم خوبم! جونم براتون بگه که الان نظر .آبادیم و داره بارون می یاد صبح هوا ابری و آفتابی بود پیمان گفت جو جو بریم نظر .آباد من دوباره یه دست دیگه در بیرونو رنگ بزنم (یکی دو دست زده بود ولی چون رنگ قبلیش مشکی بوده و الان داره طوسی می زنه بهش تا اون مشکیه پوشونده بشه کار داره ) ...خلاصه شال و کلاه کردیم و اومدیم نظر.آباد..وقتی رسیدیم اول رفتیم خونه از رقم کنتور .برق عکس انداختیم بعد رفتیم اداره برق عکس رقم کنتورو بهشون نشون دادیم یادداشتش کردند (چون ما ساکن نیستیم نمی فهمیم مامور برق کی می یاد برا همین اداره برقه بهمون گفته که هر دو ماه یه بار یه عکسی از رقم کنتور بندارید بیارید) بعد از اداره برق رفتیم فروشگاه.کو.روش و یه خرده قند و شکر و مایع دستشویی و این چیزا گرفتیم منم دو بسته گلاب به روتون نوار.بهداشتی گرفتم چون خاله پری دو روزه که تشریفشو آورده و منم چند تا دونه بیشتر نوار نداشتم که دیروز استفاده کرده بودم (خاله پری مردم آزار شب قبل از امتحانم تشریف فرما شد و دردش نذاشت شبم درست و حسابی بخوابم حتی تو جلسه امتحانم آروم آروم درد می کرد ولی من بهش محل ندادم ...حالا جالبیش اینه که تو این مدت اصلا درد نمی گرفت ولی ایندفعه چرا درد گرفت نمی دونم فک کنم فهمیده بود من امتحان دارم) ...بعد از اینکه خریدامونو از کوروش کردیم اومدیم خونه و پیمان اول بخاریهارو روشن کرد تا خونه گرم بشه بعد رفت تو حیاط خلوت و اومد گفت جوجو بیا یه کفتر چاهی از پشت بوم افتاد تو حیاط خلوت و نمی تونه راه بره منم رفتم دیدم بیچاره به سختی راه می ره هم پاشو می کشه هم گردنش کج شده و نمی تونه صافش کنه رفتم بگیرمش یه خرده به زور دوید تا اینکه گرفتمش آوردمش تو هال یه خرده پرو بالشو بررسی کردم و یه خرده گردنشو ماساژ دادم بعدش گذاشتمش تو پاسیو زیر نورگیر هال گفتم بیچاره است بیرون داره بارون می یاد با این وضعش نمی تونه اون بیرون زنده بمونه حداقل اینجا زیر سقفه بعدشم رفتم یه مقدار خرده نون آوردم و ریختم جلوش ، یه چیپس پیاز جعفری هم داشتیم یه خرده هم چیپس خرد کردم ریختم براش پیمان رفته بود زیر زمین آبگرمکنو روشن کنه اومد پرسید کفتره چی شد؟ گفتم هیچی گذاشتمش تو پاسیو براش نون و چیپس هم ریختم اونم خنده اش گرفته بود گفت آخه تخس کفتر چیپس می خوره؟؟؟ می خوای برم براش نوشابه و بستنی هم بخرم منم کلی خندیدم بعدش رفتم یه چایی دم کردم بارون هم شروع شد و پیمانم گفت جو جو با این اوضاع نمیشه درو رنگ زد تن ماهی رو گرم کن بخوریم جمع کنیم بریم (از کوروش تن ماهی برا ناهار گرفته بودیم) گفتم باشه رفتم گرم کردم و آوردم خوردیم و وسایلمونو جمع کردیم برا کفتر هم یه خرده نون و آب گذاشتیم و راه افتادیم سمت کرج الانم تو راهیم داریم می ریم!

 

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۱۰/۱۰
رها رهایی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی