خواهرانه

باجی باجین اولسون سوز چوخدو وقت یوخدو
  • خواهرانه

    باجی باجین اولسون سوز چوخدو وقت یوخدو

سلااااام سلاااااام سلاااام سلااااام خوبید؟منم خوبم!جونم براتون بگه که خیلی فرصت ندارم چون وقت دکتر دارم برا بعد از ظهر و باید برم سی.تی .اسکنمو نشون بدم برا همین خلاصه وار می نویسم ...پنجشنبه بعد از ظهر پیمان اینا ساعت سه از تهران برگشتند پیام ناهارشو خورد و بلند شد بره پیمان بهش گفت شنبه می ری ماشینو می گیری می یاری می ذاری پارکینگ اینجا،می خوام بفروشمش اونم بلند گفت بفروشش آقا جان، دوبار بفروشش...بعدش بلند شد با من خداحافظی کرد و پشتشو کرد به پیمان و گذاشت رفت منم از پیمان پرسیدم چرا ماشینه رو ندادند چی گفتند؟گفت من نمی دونم اونجا جای پارک نبود و خیییییلی شلوغ بود من مجبور شدم بشینم تو ماشین این خودش رفت تو و اومد گفت که گفتند الان زوده که ماشینو بهتون بدیم همین دیشب خوابوندیمش و برید شنبه بیایید ببینیم چیکار میشه کرد منم گفتم خب خودت یه ثانیه می رفتی تو می پرسیدی چرا خوابوندنش این که میگه من کاری نکردم الکی منو گرفتند اونم گفت دروغ میگه بابااااا من اینو می شناسم خودم بزرگش کردم این چند روز اونجا بخاطر گچکاری پیش من بود نتونسته بود با این اراذل اوباش بره بیرون اون شب دیگه خیالش راحت شد که کار تموم شد ماشینو ورداشته با اونا راه افتاده سمت تهران دنبال لات بازیاشون که گرفتنش دیگه،ببین دیگه چه کارایی کرده که ماشینو خوابوندن چون برا سرعت غیر مجاز و این چیزا معمولا طرفو جریمه می کنند، دیگه ماشینو نمی خوابونن ببین دیگه سرعت این چقدر بالا بوده و چه اداهایی درآورده که به جای جریمه ماشینو بردن پارکینگ، اینم که میگه رفتم تهران قرص بیارم و این چیزا همش دروغه مثلا می خواد با این چیزا منو گول بزنه و بگه که مورد اظطراری بوده و مجبور شده بره تهران که من کاریش نداشته باشم و کار خودشو توجیه کنه اون قرصه مگه چی بوده که بخواد از اینجا تا تهران بره اونو بیاره می تونست بره از داروخونه سر کوچه بگیره یا اینکه اگه خیلی واجب بود زنگ می زدن خاله هه از اونجا با یه اسنپی چیزی می فرستاد اینا اینجا حساب می کردند نه اینکه تو این گرونی بنزین از اینجا بلند بشه نصف شب بره تهران و قرصه رو ورداره و دوباره اینهمه راه برگرده اون فک کرده من خرم گفته بذار اینجوری بگم نگه نصف شب تهران چیکار می کردی ...خلاصه پیمان یه خرده حرف زد و یه خرده خط و نشون کشید که ماشینو ازش می گیرم و دیگه هم نمی دم بهش ،اصلا  میذارم می فروشمش من از اول اشتباه کردم نباید براش می خریدم فکر کردم این آدمه و ....منم گفتم ماشینو ازش بگیر حالا نفروختی هم نفروختی ولی تا یه مدت نده بهش بذار قشنگ تنبیه بشه تا یاد بگیره که قوانینو رعایت کنه و مثل آدم رانندگی کنه این دیگه شوخی نیست ایندفعه بخیر گذشته ممکنه دفعه بعد اینجوری نشه و خدای نکرده یا خودشو به کشتن بده و یا اینکه بزنه خودشو ناقص کنه و حالا باید تا عمر داری بشینی از یه معلول نگهداری کنی یا اینکه بزنه جون مردمو بگیره حالا که اینجوری شده تو باید خیلی سخت بگیری بهش،تا دیگه این کاراشو تکرار نکنه اونم گفت نه دیگه ماشینوگرفتم بهش نمی دم باید بگرده یه کار دیگه برا خودش جور کنه و ....خلاصه اون روز گذشت و جمعه هم رفتیم نظر.آبادو شب اومدیم شنبه هم صبح پیام رفت ماشینو تا ظهر تحویل گرفت و آورد گذاشتند تو پارکینگ ما و پیمان هم مدارک ماشینو و همه چی رو ازش گرفت و اونم با اخم و تخم گذاشت رفت و ما هم رفتیم بیرون یه خرده سبزی قرمه و وسایل پیتزا گرفتیم و اومدیم خونه،اول سبزیهارو با هم پاک کردیم و بعدش من شستم و پیمان خردشون کرد و منم گذاشتم سرخ شد و بعدشم وسایل پیتزارو آماده کردم تا درستش کنم که شب بخوریم! همون موقع املاکی سر کوچه مون آقای صادقی زنگ زد که می خواد برا خونه مشتری بیاره که پیمان گفت هشت و نیم بیان اونم گفت باشه و تا اونا بیان ما هم اوضاع رو یه خرده مرتب کردیم و اومدند دیدند و رفتند یه مرد و زن جوان بودند ...اونا که رفتند من پتزارو گذاشتم پخت و نشستیم خوردیم و سبزی سرخ شده رو هم گذاشتم تو یخچال تا فرداش قرمه سبزی درست کنم که دوشنبه پیمان برا مامانشم ببره بعدشم دیگه تلوزیون نگاه کردیم و گرفتیم خوابیدیم دیروزم پیمان گفت جوجو بریم پارک چمران یه خرده بگردیم تا حال و هوامون عوض بشه گفتم باشه و دیگه راه افتادیم با اتوبوس رفتیم پارک چمران و یه خرده توش چرخیدیم و آخر سر هم رفتیم باغ گلهاش و اونجام یک ساعتی بودیم و ساعت حدودای سه و نیم چهار بود که دیگه رفتیم تو کافی .شاپ بالای آبشار باغ گلها یه نسکافه با کیک و شکلات خوردیم و دیگه راه افتادیم به سمت خونه سر راهم یه خرده خرید کردیم ساعت پنج بود که رسیدیم خونه!تو خونه هم من قرمه سبزی درست کردم و پیمان هم یه خرده اینور اونورو تمیز کرد بعدش پیتزایی که از شب قبل مونده بود رو گرم کردیم و خوردیم و تلوزیون دیدیم و گرفتیم خوابیدیم!دیشب پیمان گفت جوجو به نظرت زنگ بزنم به این الاغ(منظورش پیام بود) بگم بیاد فردا باهم بریم خونه مامان؟منم گفتم بزن خب ماشینو ازش گرفتی اون کار برا تنبیهش لازم بود ولی قرار نیست که کلا طردش کنی که! گفت نمی خوام طردش کنم ولی دیدی که خودش با اخم و تخم گذاشته رفته و زنگ هم نمی زنه می گم یعنی الان زنگ بزنم ادا درنمی یاره؟نمی گه نمی یام؟ گفتم نه بابا درنمی یاره بزن اونم لابد نمی زنه منتظر اینه که تو بزنی ..خلاصه زد و باهاش حرف زد و گفت که فردا نه اینجا باش بریم خونه مامان بزرگ اونم گفت باشه! امروزم نه و ده دقیقه پیام اومد و صبونه خوردیم و یه ربع به ده اونا رفتند و منم ظرفهای صبونه رو شستم و یه کته کوچولو اندازه سه پیمونه هم برا شام درست کردم که بعدا اونا برگشتند با قرمه سبزی بخوریم (دیشب چون دیگه پیتزا خورده بوریم و قرار نبود از قرمه سبزیه بخوریم فقط برا مامانش برنج درست کردم مال خودمونو گذاشتم امروز درست کنم) بعدشم یه زنگ به مامان زدم و با مامان و الیار حرف زدم بعدم یه چایی ریختم برا خودم و اومدم نشستم هم اونو خوردم هم یه خرده کارتون نگاه کردم کانا.ل نسیم بود فک کنم داشت کارتون دکتر .ارنستو می داد بعدم که اینارو نوشتم و حالام می خوام برم کم کم آماده بشم برم سی .تی اس.کنه رو ببرم ببینم دکتره چی میگه....راستی خیییییییییییییییلی مواظب خودتون و بچه هاتون باشید این آنفو.لانزای لعنتی همه جا پخش شده و خییییییییییییلی خطرناکه و هی داره آدم می کشه صبح یه دکتره داشت تو تلوزیون می گفت که شاه علامتهاش تب ناگهانی بالای سه و نه یا چهل درجه و بدن درد و دردهای عضلانیه اگه خدای نکرده همچین علامتایی رو دیدید سرسری نگیرید و بدون فوت وقت سریع برید دکتر، می گفت تنها راه جلوگیری از ابتلاش هم اینه که اولا با کسی تماس بصورت دست دادن و روبوسی نداشته باشید با فاصله از مردم وایستید تا نفسشون به صورتتون نخوره و تا می تونید دستاتونو موقع اومدن از بیرون و قبل از خوردن هر چیزی با آب و صابون مرتب بشورید مخصوصا دستهای بچه مدرسه ایهارو چون اونا بیشتر در معرض خطرند یکیشون بگیره سریع به همه شون و به خونواده ها منتقل میشه....خلاصه تا می تونید دستاتونو بشورید و بیرون هم که بودید دستتونو سعی کنید به چشم و دماغ و دهنتون نزنید چون ویروسش از طریق دهن و دماغ و چشم وارد بدن میشه ...ایشالا که همیشه سالم باشید و هرگز مریض نشید ااااااااااااااااالهی آمین ....خب دیگه من برم شمام مواظب خودتون باشید از دور می بوسمتون بووووووووووووووس فعلا باااااااااالی 

 

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۹/۱۱
رها رهایی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی