خواهرانه

باجی باجین اولسون سوز چوخدو وقت یوخدو
  • خواهرانه

    باجی باجین اولسون سوز چوخدو وقت یوخدو

يكشنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۸، ۱۰:۴۷ ق.ظ

دارم می یام به خونمون

سلاااااااام سلااااااااام سلااااااااام سلااااااام خوبید منم خوبم!جونم براتون بگه که امروز بعد از صبونه زنگ زدم به خانم لنگر.نشین (کارشناس رشته مون)، الان یه هفته است انتخاب واحد شروع شده ولی درسهای مارو که چند واحد بیشتر نداریم سیستم هی خطا می داد و قبول نمی کرد می گفت زیر چهارده واحدرو نمیشه وردارید برا همین باید سیستمو برامون باز می کردند تا بتونیم انتخاب واحد کنیم با لنگر .نشین که حرف زدم گفت شما چون ترم آخر واحدهای نظریتونه باید یه فاکس بزنید به ریاست تا دستور بده که سایت براتون باز بشه تا بتونید انتخاب واحد کنید گفت برو فاکسو بفرست بعد به من زنگ بزن تا ترتیب کاراشو بدم منم گفتم باشه و اومدم توی یه کاغذ درخواسته رو نوشتم و قرار شد پیمان پاکنویسش کنه بیچاره پیمان کاغذ چرکنویس منو گذاشته بود جلوش مگه می تونست دست خط خرچنگ قورباغه منو بخونه همش یکی یکی کلمه هارو نشون من می داد می پرسید این چیه؟ منم دیگه مرده بودم از خنده ...خلاصه با خنده و شادی بلاخره درخواسته رو به سختی پیمان بیچاره پاکنویس کرد و من رفتم یه خرده بزک دوزک کردم و بعدش می خواستیم راه بیفتیم پیمان گفت بیا پای این درخواسته رو امضا کن گفتم باشه چشمتون روز بد نبینه یک امضای بیخودی کردم که نگو شبیه همه چیز بود الا امضا!!!پیمان امضارو دید گفت این چیییییییییییه؟؟؟؟ ورداشتی معاون کلانترو کشیدی اینجا!؟این چه طرز امضا کردنه آخه؟ ...گفتم نمی دونم والله هروقت می خوام یه جای رسمی رو امضا کنم امضام هم مثل دست خطم خرچنگ قورباغه در می یاد گفت ولش کن پاشو بریم الان دانشگاه می بنده تو هنوز داری امضا می کنی ...خلاصه راه افتادیم پیاده رفتیم تا آزادگان از توی یکی از کافی نت ها فکسش کردیم و بعد اومدیم بیرون به لنگر زنگ زدم و گفتم بعدش یه خرده به سمت چهار .راه .طا.لقانی پیاده قدم زدیم و پیمان گفت بریم یه سر به صرافی بزنیم یه خرده جلوتر رفتیم پیمان به پیام زنگ زد و یه خرده باهاش حرف زد و دوباره نفهمیدم سر چی پیام از اونور داد زد و پیمانم یهو عصبانی شد و گفت چرا داد می زنی و این چه طرز حرف زدنه و اینا که دوباره پشت تلفن دعواشون شد و پیمان قطع کرد و یه خرده فحشش داد و گفت این آدم نمیشه و از این حرفها بعد یهو پشیمون شد و گفت ولش کن برگردیم بریم خونه !دیگه برگشتیم ایستگاه اتوبوس آزادگان وایستادیم اتوبوس اومد سوار شدیم رفتیم سر کوچه پیاده شدیم پیمان کلید خونه رو داد به من و گفت جوجو تو برو خونه من برم بدم موهامو بزنند بیام گفتم باشه و خلاصه اون رفت آرایشگاه و منم رفتم سمت خونه دم در رسیدم کلید انداختم هر کاری کردم در باز نشد داشتم ور می رفتم باهاش که یهو دیدم باز شد فک کردم کلید بازش کرده اومدم برم تو دیدم آقای طالبی(مدیر ساختمون) پشت دره سلام علیک کردم گفت دیدم نمی تونید بازش کنید من باز کردم منم تشکر کردم و اونم یه خرده حرف زد و در بزرگه که در پارکینگه و برقیه و با ریموت باز میشه رو نشونم دادو گفت این درم امروز دادم سرویسش کردند گفتم دستتون درد نکنه بعد گفت برقا رفته همسایه ها اومدند گفتند شاید فیوز پریده اومدم اینو چکش کنم ولی انگار از فیوز نیست خود برقا رفتند و باید منتظر بمونیم تا بیاد الانم آسانسور کار نمی کنه و راه پله ها هم خیلی تاریکه من گوشیم چراغ قوه داره بذارید روشنش کنم منم دارم می رم بالا پشت سر من بیایید وگرنه خیلی تاریکه نمی تونید خودتون برید بازم تشکر کردم و پشت سرش راه افتادم تا رسیدیم طبقه ما و رفتم کلیدو انداختم درو باز کردم طالبی رفت و منم رفتم تو و لباس عوض کردم و قرار بود برا شب ماکارونی درست کنم مواد اونو آماده کردم و گذاشتم بپزه و رفتم یه خرده نشستم تا اینکه پیمان اومد و یه چایی خوردیم منم ماکارونی رو دم کردم و یه خرده هم با سمیه حرف زدم که از همینجا ازش تشکر می کنم بعدش دیگه گرفتیم یه خرده خوابیدیم و بعد بلند شدیم و من رفتم یه دوش گرفتم اومدم و شام خوردیم و تلوزیون نگاه کردیم و از اونجایی که من برا ساعت یازده و نیم شب بلیط قطار داشتم دیگه یه خرده وسایلمو آماده کردم و یه خرده هم با اشکان که بهم زنگ زده بود حرف زدم و بهش گفتم که دارم می یام ولی ازش خواستم که به کسی نگه گفت باشه ....خلاصه ساعت ده راه افتادیم به سمت ایستگاه قطار و یه ربع به یازده اونجا بودیم ماشینو تو محوطه اش پارک کردیم و اول یه سر رفتیم دستشویی بعد اومدیم یه خرده رو سکو پیاده روی کردیم و آخر سر هم رفتیم رو نیمکتهای سکو نشستیم و بلاخره ساعت یازده و نیم قطار رسید و من سوار شدم و پیمان برگشت رفت خونه و الانم تو قطارم و دارم اینارو می نویسم و ایشالا اگه خدا بخواد ساعت ده میاندوآبمو همه تونو می بینم بوووووووووووووووس بوووووووووووووووووووس تا اون موقع بااااااااااااای 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۶/۲۴
رها رهایی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی