امروز ما
سلااااااااااااام سلااااااااااااام سلااااااااااااام سلااااااااااااام خوبید؟ منم خوبم!جونم براتون بگه که امروز دوازده با ماشین اومدیم بیرون و تو خیابونا یه کم دور زدیم و بعدش نگهبان موسسه. خیریه ای که همیشه می ریم اونجارو دیدیم که وایستاده تو صف اتوبوس که بره خونشون(همون پیرمرد مهربون و مودبی که قبلا تعریفشو براتون کردم یه بار) ،دنده عقب رفتیم و سوارش کردیم بردیم رسوندیمش کلی بیچاره تشکر کرد همش می گفت باید بیاین تو یه چایی بخورین بعد برین که تشکر کردیم و برگشتیم رفتیم چندتا هندونه و خربزه و طالبی خریدیم و از اونجام اومدیم رفتیم سمت امامزاده.حسن تو میدون شهدا من پیاده شدم رفتم از یکی از مغازه هاش که تسبیح و پرچم و کتاب دعا و این چیزا می فروخت یه صلوات .شمار خریدم مغازه داره از این جوانهای مومنی بود که سرشونو می اندازند پایین و آدمو نگاه نمی کنند که مبادا به گناه نیفتند با خودم گفتم الان میگه این کافر کیه امروز اومده مغازه ما؟اینو چه به صلوات و صلوات شمار؟ ...خلاصه فک کنم تا یه ماه همینجور استغفار کنه و کفاره بده از اینکه من رفتم تو مغازه اش...بعد از اینکه اونو خریدم رفتم سوار شدم و یه کم دیگه گشت زدیم و بعدش اومدیم از یه سوپری یه بسته تخمه گرفتیم و اومدیم نشستیم تو پارک نور خوردیم بعدش پیمان رفت ماشینو تمیز کنه منم اینارو نوشتم ....